هفت و چهار بختياري

خدايا بختياري پير نيبو هيچ آهن كهنه اي شمشير نيبو كوهستون بلند بختياري هيچ زماني بي پلنگ وشير نيبو

عكس‌هاي آبشار آب سفيد اليگودرز

۱,۷۶۴ بازديد

ادبيات و موسيقي در ايل بختياري

۳۰۷ بازديد

موسيقى قوم بختيارى از انواع موسيقى ايرانى است كه در گذر قرن ها بكر و اصيل مانده و نواهايش برگرفته از خلقيات عشاير كوچنده بختيارى است. اعتلاى اين گونه از موسيقى كه در ساليان اخير توجه بيشترى نيز بدان مبذول شده، مرهون تلاش بزرگانى بود كه عمر خويش را براى احياى آن صرف كردند. گفت وگو با دكتر اردشير صالح پور استاد دانشگاه نيز با چنين رويكردى صورت گرفت. صالح پور در اين گفت وگو با تحليل موسيقى بختيارى و ويژگى هاى آن، بر نقش بزرگان بويژه مرحوم مسعود بختيارى در اين زمينه اشاره كرد كه از نظر مى گذرد:

لباس بختياري

۱۴۵ بازديد

شلوار دبيت

مردان بختياري معمولا شلواري مشكي رنگ به پا دارند كه به شلوار دبيت معروف است . خصوصيت بارز و متمايز كننده اين شلوار دمپاي بسيار گشاد آن است به طوريكه جلوه ويژه اي به اين لباس مي دهد ؛ عرض دمپاي اين شلوار معمولا بالاي پنجاه سانتي متر مي باشد .

عكس از كوه تمندر منطقه بربرود اليگودرز

۱,۲۴۳ بازديد

عكس‌هاي طبيعت قالي كوه اليگودرز

۱,۴۶۰ بازديد

گويش بختياري

۴ بازديد

گويش بختياري

گويش بختياري يكي از گويش‌هاي لُري‌تبار يعني از دسته جنوب باختري زبان‌هاي ايراني است. گويش‌ها و زبان‌هاي لُري‌تبار عبارت‌اند از فيلي، لكي، بختياري، لُري جنوبي و كومزاري.

همواره در زمان هاي گذشته، ديوارهاي بلند و دشوار گذر زاگرس

مانع از نفوذ اقوام مهاجم به درون منطقهٔ بختياري بوده‌است.

بنابراين زبان ايل بختياري تا قبل از گسترش رسانه‌هاي همگاني و مدارس ملي تقريباً دست‌نخورده و بكر مانده بود اما امروزه براثر آساني ارتباط با شهر و پايتخت، گويش بختياري نيز مانند لهجه‌ها و گويش‌هاي ديگر به سرعت در حال دگرگوني و نزديك شدن به فارسي رايج است.

نسل امروز بختياري (به‌ويژه ساكنين شهرها و اسكان‌يافتگان) در طولِ كم‌تر از نيم قرن نه تنها خيلي از اصطلاحات و واژه‌هاي پنجاه سال پيش بختياري را استفاده نمي‌كنند؛ بلكه معناي آنها را نيز نمي‌دانند و يا فراموش كرده‌اند. گفته مي‌شود در طي سال‌هاي گذشته كه بختياري‌ها بسوي شهرنشيني و پراكندگي رفته‌اند در حدود دوهزار واژه كهن از آنان نابود شده‌است.

گويش بختياري به طور كلي به چهار دسته تقسيم مي‌شود:

  • گويش بخش خاوري كه تحت تأثير لري كهگيلويه واقع شده‌است.
  • گويش منطقه جنوبي كه تحت تأثير گويش طايفهٔ بهمئي بوده‌است.
  • گويش منطقه چهارلنگ
  • گويش بخش مياني


بر خلاف تصور افراد ناآشنا، گويش لُري بختياري با گويش لري (خرم آبادي) تفاوت‌هاي بسياري به‌ويژه از نظر تلفظ دارد. اما از نظر ادبيات و به ويژه ضرب المثل‌ها و زبانزدهاي بومي بين تمام زبانهاي لري اشتراكات زيادي وجود دارد

 

 


علي قلي خان سردار اسعد

۴ بازديد

در بررسي تاريخ انقلاب مشروطه يكي ازمهره هاي بسيار مهم و تأثير گذاري كه در عين حال كمتر معرفي و توصيف شده است سردر اسعد بختياري است كه بحق بايد او را فاتح ملي ايران در اقدام شجاعانه ايل بختياري درتهران ناميد.علي قلي خان سردار اسعد چهارمين فرزند حسين قلي خان ايلخاني بود و قبل از او برادرش اسفنديار خان لقب سردار اسعد داشت.

علي قلي خان پس از كشته شدن پدرش يكسال در زندان حاكم اصفهان كه ظلل السلطان فرزند ناصر الدين شاه قاجار بود حبس بود او به نوعي شايد زندگي سياسي خود را با زندان آغاز كرد.

با به قدرت رسيدن اتابك ستاره اقبال خانواده ايلخاني مجدداً درخشيد.اسفنديار خان سردار اسعد اول به ايلخاني بختياري رسيد و علي قلي خان فرمانده سواران بختياري گرديد و اين وضعيت تا عزل اتابك از حكمراني اصفهان ادامه داشت.پس از عزل حاكم، سردار اسعد در سال ۱۳۱۸ هجري قمري به هند و سپس مصر سفر كرد و در همان سال به زيارت خانه خدا مشرف و سپس عازم پاريس گرديد.دو سال بعد سردار اسعد به ايران بازگشت و در سال ۱۳۲۱ ق اسفنديار خان برادر بزرگترش فوت كرد عازم بختياري شد و به تمشيت امور پرداخت.

سردار اسعد در بين ايل بختياري داراي موقعيت ممتاز وويژه اي بود ومي توان او را نقطه محوري ايل بختياري در دوران خودش نام نهاد.هر چند مسافرتهاي او به اروپا براي مداوا بود اما بهر ترتيب او از نخستين كساني بود كه با مظاهر تمدن و فرهنگ و دموكراسي غرب آنها در فرانسه كه مهد روشنفكري اروپا بود آشنا شد و به همين دليل خود نيز واجد امتيازات روشنفكري منحصر به فرد گرديد.پس از افتتاح مجلس اول در هجدهم شعبان ۱۳۲۴ هجري قمري وي مجدداً عازم پاريس گرديد،در زمان به توپ بستن مجلس در سال ۱۳۲۶هجري قمري نيز كه عده اي از رجال و آزاد يخواهان عازم اروپا شدند او در اروپاريس اقامت داشت.

استبداد محمد علي شاهي باعث تأمل و تفكر بسياري از رجال و روشنفكران شد و يكي از دلايل مراجعت سردار اسعد به ايران نيز همين امر بود.در اين بين تشويق ايرانياني كه با او ارتباط داشتند براي مراجعت او به ايران بسيار مؤثر بود.مخبرالسلط هدايت كه آن هنگام در اروپا بسر مي برد مي نويسد:

شاخص ميان ايرانيان عليقلي خان سردار اسعد است كه غالباً اشخاص مهمي با او مراوده دارند و او را به بازگشت به ايران ورهبري نهضت تشويق مي كردند.

علاوه بر اين تشويق ها فتح اصفهان توسط بختياري ها نيز در ترغيب او بسيار مؤثر بود.سردار اسعد در چنين شرايطي واردايران شد و در اولين قدم به اتحاد ايل بختياري مضغول شد.پس از آن سردار اسعد جهت اطمينان خاطر خود نياز به

 

لطفا برروي ادامه مطالب كليك كنيد

اتحاد با نيروي محلي ديگر در جنوب و جنوب غرب ايران يعني قشقايي ها و طوايف عرب داشت تا با خاطري آسوده و مطمئن از پشت سر خود عازم فتح تهران شود.

ابتدا با شيخ قدرتمند اعراب ايران در خوزستان متحد شد وپس از آن با خوانين قشقايي نيز سوگند نامه اي امضاء كرد و پس از اين اقدامات اردوي بختياري براي حركت به تهران در اصفهان مستقر شدند.

اردوي مجاهدين بختياري از اصفهان و سواران جنگي سپهدار تنكابني از دشت همزمان به سمت تهران حركت كردند و در ۲۴ جمادي الثاني ۱۳۲۷ وارد تهران شدند.

شجاعت وبختياري ها و سواران تنكابني به حدي بوتد كه پس از چند روز شهر بالاخره تصرف شد شاه با پانصد تن از سران و بستگان به سفارت روس درپناهنده شدند .از اهميت اقدامات بختياري ها در فتح تهران همين بس كه پاولويچ مي نويسد:

در نهضت مشروطه خدمات بختياري ها غير قابل انكار است حتي مي توان گفت كه اگر سواران آنها در تحت رياست سردار اسعد به تهران حركت نمي كردند ،محمد علي ميرزا به اين سهولت ميدان را خالي نكرد و به سفارت پناهنده نمي شد.

از اين سخن مي توان نتيجه گرفت كه محمد علي شاه بيش از همه از حركت بختياري هاي و توانايي آنها ترسيده بود.هماهنگي خاص و تحت امر بودن نيروهاي بختياري و توانايي آنها در تحت فرماندهي مدبرانه سردار اسعد بختيار از نقاط قوت اين نيرو در آزادي مجدد ايران پس از استبداد صغير بود.

در اولين كابينه كه پس از خلع محمد علي شاه تشكيل گرديد ، سردار اسعد وزارت سران قشقايي و عرب در جنوب ايران گرديد به حدي كه نماينده انگليس در خليج فارس از تهران در خواست كرد كه درصورت امكان سردار اسعد را وادار به استعفا كند تا از نا آرامي ها در منطقه جنوب جلوگيري شود كه البته مورد موافقت قرار نگرفت.

علاوه بر اين تلاشهاي بختياري ها در سركوبي شورش هاي پراكنده ايران پس از خلع محمد علي شاه نيز بسيار واجد اهميت است . شورش در زنجان را دولت به كمك نيروهاي بختياري تحت فرماندهي جعفر قلي خان امر بهادر فرزند سردار اسعد و ——-ارمني —نشاند.در ادامه نيز دولت پس از ناكامي هايي ستارخان در سر كوبي شورش اردبيل و ناكامي اين فرمانده در ايجاد نظم و امنيت درخط شمال شرق ايران مجدداً از نيروهاي بختياري تحت فرماندهي جعفر قلي خان امير بهادر و ارمني استفاده و شكست ستارخان را جبران و امنيت را به اردبيل بازگرداند.

رشادت و فداكاري هايي كه ايل بختياري براي اعاده مشروطيت انجام دادند و تحت فرماندهي سردار اسعد نتايج مهم و مؤثري رانيز به همراه داشت.اما به علت نداشتن تجربه سياسي و پختگي درامور اداري به رغم توان بالاي نظامي استفاده نمايند.پس از مرگ عليقلي خان فرزندش جعفر قلي خان امير بهادر لقب اسعد را به ارث برد و مدتي در كرمان و خراسان حكومت داشت پس از كودتاي ۱۲۹۹ به جمع دوستان سردار سپه پيوست و وزارت پست و سپس وزارت جنگ را نيز در سلطنت رضا شاه تجربه و در نهايت نيز به دستور رضا شاه پهلوي به قتل رسيد.

تجربه بختياري ها در جريان مشوطه و موارث پس از آن و بررسي فرازو فرود سران اين ايل بزرگ ثابت نمود هر چند كه اين مردان اميدان جنگ در عرصه سياست ضعيف بودند اما چيزي از ارزش اقدامات شجاعانه و متهورانه ايشان از اين بابت كم نخواهد شد.

 


حماسه علي مردان خان بختياري

۵ بازديد

خاندان و نسب علي مردان خان يا شير علي مردان در سال 1310ه.ق. متولد گرديد پدرش عليقلي خان پسر محمد علي خان پسر الله كرم خان پسر محمد حسين خان پسر ابدال خان از طايفه ي محمود صالح يكي از شاخه هاي بزرگ چهارلنگ بود. وي بر طوايف زيادي از چهار لنگ نفوذ داشت و در بين هفت لنگها نيز جايگاه خاصي داشت. بر همين اساس وقتي نزديك به 20 سال سن داشت حسينقلي خان دختر تازه متولدش را نامزد او كرد تا بدين وسيله پيوند سياسي چهار لنگ و هفت لنگ و خوانين تحكيم و تقويت گردد. مادر علي مردان خان، بي بي مريم دختر حسينقلي خان ايلخان كل بختياري است. كه چهل روز بعد از تولد، پدرش او را نامزد (ناف برون) عليقلي خان پسر محمد علي خان از طايفه ي محمود صالح چهار لنگ نمود. بي بي مريم نه سال بيشتر نداشت كه پدرش بدست ظل السلطان به قتل رسيد. در سن 15 سالگي عليرغم ميل باطني و به اصرار برادران به خانه ي شوهري رفت كه  نزديك به چهل سال سن و چندين زن و فرزند داشت. بي بي مريم داراي سه پسر شد كه يكي از آنها در كودكي درگذشت و دو پسر ديگرش يكي علي مردان خان و ديگري محمد علي خان بود. با مرگ شوهر، بي بي به نزد برادرانش بازگشت و در پناه آنان به تربيت فرزندان پرداخت
پس از چندي با پسر عموي خويش فتح الله خان ازدواج نمود حاصل اين ازدواج فرزندان زيادي بود كه تنها يكي از اين فرزندان به نام مصطفي قلي خان بجا ماند. بي بي مريم در سن 30 سالگي از شوهر خود كه مرد بوالهوسي بود، بدون طلاق و با وساطت برادران و اقوام جدا شد و سرپرستي املاك شوهر را برعهده گرفت. در جنگ جهاني اول به اتفاق برخي خوانين از جمله ابراهيم خان ضرغام السلطنه از آلمانها جانبداري نمود. او ميزبان بسياري از رجال ميهن دوستي گرديد كه از طرف نيروهاي متفقين تحت تعقيب بودند و در كنار سربازان و وطن پرستان ايراني در مقابل نيروهاي روسيه جنگيد. مدتي نيز كاردار آلمان «كاردرف» و همراهانش را در منزل خود پناه داد. در همين ايام نقشه حمله به اصفهان را به اتفاق سردار معظم و سالار مسعود طراحي و عملي كردند و در كروند حوالي نجف آباد با نيروهاي روسيه درگير شدند، ابتدا پيروز شدند ولي اتمام مهمات باعث گرديد تا نتوانند در مقابل روسها دوام بياورند و عليرغم فداكاري و رشادتهاي فراوان با كشته شدن 58 سوار بختياري مجبور به عقب نشيني شدند. به سبب اين مبارزات و گرايشها، طرفداران روسيه و به ويژه پسران ظل السلطان اموال و منزل وي را در اصفهان غارت كردند. به سبب حمايت از آلمانها و جنگهاي متعدد با نيروهاي متفقين، «ويلهلم دوم» پادشاه آلمان، تمثال مينا كاري و الماس نشان خود را براي وي فرستاد. وي به خاطر شجاعت هاي بي نظير به «سردار مريم» معروف گرديد. اين شير زن با اين افكار و انديشه تربيت علي مردان خان را برعهده داشت. از همان ابتدا تلاش فراوان نمود تا روحيه ي آزادمنشي، حق طلبي و ظلم ستيزي را كه ويژگي ذاتي ايلياتي مي باشد، در فرزند خود ايجاد و تقويت كند و او را به گونه اي تربيت كند كه در اوج جواني در انقلاب مشروطه و فتح اصفهان و تهران و جنگ با اشغال گران روسيه مشاركت موثر و فعال داشته باشد. و يكي از قيامهاي جاودان و مردمي را رهبري نمايد. مرحوم وحيد دستگردي در باره شايستگي اين زن مي گويد ، اگر سردار اسعد به جاي حمايت از برخي خوانين بي لياقت در تصدي حكومت ولايات ، از اين زن استفاده مي كرد و وي را در مصدر كاري قرار مي داد ، مي توانست منشاء خدمات بسياري به ايران شود. مشروطه، جنگ جهاني اول، كسب تجربه علي مردان خان در سن 17 سالگي به همراه سواران بختياري و در كنار داييهاي خود در تصرف اصفهان، شكست استبداد و فتح تهران و مقابله با طرفداران محمدعلي شاه در گوشه و كنار مملكت حضوري فعال داشت و تجربه اي كسب كرد كه بعدها در خيزش مردمي وي بسيار موثر واقع شد. در جريان اشغال كشور به ويژه توسط قواي روسيه، مناطق بختياري و همجوار آن نيز از حمله ي روسها در امان نماند. بسياري از آزاديخواهان تهران و اصفهان به منطقه ي كوهستاني بختياري پناه آورند. و بيشتر آنان مهمان ضرغام السلطنه و بي بي مريم مادر علي مردان خان بودند. «فرادنبه» و «سورشجان» براي چندين ماه ماواي آزاديخواهان بسياري شد. كادار دولت آلمان نيز به آنها پيوست. علي مردان خان كه در اين ايام قريب 23 سال سن داشت فرصت گرانبهاي بدست آورد تا با افكار و انديشه هاي آزاديخواهان و روحانيون كه از روشنفكران و ميهن دوستان مشهور كشور بودند، آشنا شود و درباره ي اوضاع جهان، جنگ جهاني اول و دسته بندي دول متخاصم اطلاعات ارزنده اي كسب نمايد. خان با ذكاوت و تيزبين دانسته هاي بسياري كسب نمود. به همراه مادر و خوانين جوان و سواران شجاع بختياري به دفعات با نيروهاي روسيه وارد جنگ شد و در شبيخونهاي متعدد ضربات مهلكي به قشون روسيه وارد ساختند. پشت سر گذاشتن دو مرحله و مقطع مهم تاريخ كشور و حضور و مشاركت فعال در آنها (انقلاب مشروطه و اشغال كشور بوسيله متفقين) خان جوان را به پختگي لازم و كسب تجارب ارزنده اي در نبرد و سياست رساند. همين تجارب ارزنده باعث گرديد تا در سال 1308 شمسي با وجود خوانين باتجربه و با نفوذ، رهبري قيام را بر عهده گيرد و در كمترين زمان بين طوايف هفت لنگ و چهارلنگ انسجام و وحدت بوجود آورد.
آغاز قيام در مبحث اقدامات رضا شاه بر ضد بختياري ها ، گفته شد  كه سياستها و اقدامات وي بتدريج زمينه نارضايتي و شورش ايل بختياري را فراهم ساخت. در اين راستا در بهار سال 1308 شمسي، تعديات و ظلم و ستم رضاه شاه، خون علي مردان خان و بسياري از مردان ايل را به جوش آورده بود. از دست دادن گله و احشام، كنار گذاشتن اسب و تفنگ، زندگي زير سقف خانه اي كه در مكاني نامناسب بنا شده و به آن عادت نداشتند، گذاشتن كلاه پهلوي بر سر، پرداخت مالياتي سنگين، دوري از ايل و خدمت به رضا شاه و دهها تصور و فكر ديگر چون خوره به جان جوانان بختياري افتاد از اين همه ظلم و اجحاف به ستوه آمده بودند. فقط منتظر تلنگري بودند تا بپا خيزند و بر عليه ظلم رضا شاه وارد جنگ شوند. علي مردان خان در گرمسير (خوزستان) با مردان ايل خود به شور مي نشيند تا ببيند در قيام او را همراهي مي كنند. مردان ايلياتي كه تاكنون چنين تحقير و مورد ظلم واقع نشده بودند، مردانه هم قسم شدند كه تا پاي جان او را همراهي خواهند كرد. به سرعت طوايف ديگري از چهارلنگ و هفت لنگ به او پيوستند. اولاد چراغعلي خان بابا احمدي براي رويارويي با شاه بي تابي مي كردند. بسياري از خوانين جوان نيز همدل و همصدا با او طوايف را تحريك و تشويق نمودند كه با وي همراه شوند. اخبار اين خيزش مردمي به گوش دولتيان رسيد. رزمندگان «پل شالو» را منهدم و راههاي ارتباطي را قطع كردند تا در صورت حمله قواي دولتي غافلگير نشوند. علي مردان خان رزمندگان خود را به «پشت كوه» هدايت كرد. خشم مردم از رضا شاه و عمالش سبب گرديد تا خان جوان و محبوب همه جا با استقبال گسترده عموم مردم مواجه شود. مردم با ساز و دهل از وي استقبال و پيشاپيش نيروهايش گوسفند قرباني و داوطلبانه آذوقه و مايحتاج مورد نياز رزمندگانش را تأمين مي كردند. جوانان به او مي پيوستند. حكومت، «سردار فاتح» و «محمدتقي خان اميرجنگ» را براي مذاكره روانه كرد دو شبانه روز گفتگو ادامه داشت ولي كاري از پيش نبردند و قلباً قيام علي مردان را مي ستودند. بوسيله پيكي به نام «علي صالح خان» گزارش ناكامي خود و هشدار لازم درباره تصميم رزمندگان را به خوانين و دولت ارسال داشتند. اردو به «تنگ گزي» و «شوراب» رسيد. طوايف زيادي مانند: زراسوند، احمد خسروي، بابا احمدي، بابادي و... به او پيوستند. در حوالي «پير غار» علي مردان خان انگيزه و هدف قيام خود را تشريح كرد و رزمندگان عهد و پيمان بستند كه تا آخرين نفس و تا جان در بدن دارند براي نابودي رضا شاه «قاطرچي» بجنگند. «هيأت اجتماعيه بختياري» متشكل از 12 نفر از سران و كلانتران بختياري تشكيل گرديد تا با نظارت هيأت مزبور سازماندهي نيروها انجام گيرد و عمليات رهبري شود و با هدف استيفاي حقوق از دست رفته عشاير مبارزه را آغاز كنند جوانان بختياري براي اثبات وفاداري و پايبندي به قيام به قرآن سوگند خورده و برخي مهر و امضاء كردند. بر اساس رسمي كهن جوانان بختياري همگي از روي آتش پريدند تا مهر تأييدي بر پيمان آنها باشد. علي مردان خان سپس رهسپار «فريدن» شد تا طوايف چهارلنگ ساكن فريدن را براي همراهي در قيام فراخواند. قشوني از جوانان بختياري تشكيل گرديد كه قلبشان سرشار از نفرت و كينه فراوان نسبت به رضا شاه بود. به درخواست دولت گروهي از خوانين مانند: امير جنگ»، «سردارظفر»، «سردارمحتشم» و «مرتضي قلي خان» وارد مذاكره با علي مردان خان شدند. اما خوانين مسن نتوانستند خان جوان را قانع و از تصميمش منصرف نمايند. تقربياً تمام بختياريها اختلافات را كنار گذاشتند و با رهبر قيام همراه شدند. تنها «جعفرقليخان سردار اسعد» كه وزير جنگ بود حركت و اقدام آشكاري در حمايت از قيام نداشت. آنهم بيچاره به او بدگمان شدند كه در خفا به بختياري اسلحه و مهمات ارسال مي كند. و همين بدگمانيها بعدها باعث دستگيري، خلع از قدرت و محكوميت به مرگ وي شد. بيشتر خوانين بختياري نيز پنهاني به علي مردان كمك مي كردند و از وي پشتيباني مي نمودند. اردوي بختياري در 15 خرداد 1308 شمسي روانه ي شهركرد شد. قبل از ورود به شهر به ماموران دولتي و نظاميان اخطار شد كه شهر را ترك كنند. سرهنگ «صادق خان» حاكم نظامي شهركرد كه به مردم ظلم و ستم زيادي روا داشت، با 50 نفر نظامي عمارت «مشهدي ابراهيم»، دبيرستان و ژاندارمري را سنگربندي كردند، روساي ادارات نيز در اين اماكن متمركز شدند. اما با بررسي اوضاع و گزارشهاي رسيده كاركنان و اموال ادارات به بروجن منتقل شدند و نيروي نظامي نتوانست در مقابل غيرت و شجاعت جوانان بختياري مقاومت كند. شهر تخليه شد. در تاريخ 27 خرداد 1308 شمسي علي مردان خان با نيروهايش كه تعداد آنها 2000نفر بود و بر پرچم آنان عبارت «لا اله الا الله، محمد رسول الله و علي ولي الله» نقش بسته بود و شعار مي دادند
 
لطفا برروي ادامه مطالب كليك كنيد
«ايما اي خايم دينون راست كنيم، جون ز ايما، مال ز ايسا » (ما مي خواهيم دين را اصلاح كنيم، جان از ما، مال از شما)، وارد شهركرد شده و شهر را به تصرف خود در آوردند. اماكن دولتي در اختيار رزمندگان قرار گرفت. علي مردان خان تمام قوانين دولتي كه موجب تحقير، فشار و ستم به مردم بود، ملغي اعلام كرد. مالياتها لغو گرديد، لباس و كلاه بختياري رواج پيدا كرد و هر كس كلاه پهلوي بر سر مي گذاشت جريمه يا حبس مي شد. ماموران نظام وظيفه (سلطان سيد پاشا خان و سيد رضاخان خطيب شهيدي كه اهل آذربايجان بودند) چندين روز محبوس شدند. سواحل زاينده رود تا «پل كله» به تصرف بختياريها درآمد. دولت از اين اقدام شجاعانه ي سواران بختياري به وحشت افتاد. نيروهايي را به فرماندهي سرهنگ «محمد خان ميمند» از راه تنگ «بيدكان» جهت مقابله با بختياريها اعزام نمود. سواران بختياري به فرماندهي «نادرقليخان» پسر سردار اشجع و «اسماعيل خان زراسوند» داماد امير مفخم، با تصرف «تنگ انجيره» و ارتفاعات مشرف بر دشت، قواي مزبور را در «سفيد دشت» به محاصره كامل در آوردند. سروان «عبدالله هدايت» مأمور مي شود حلقه ي محاصره را بشكند ولي رشادت رزمندگان بختياري باعث مي شود تا پس از بر جا گذاشتن تلفات سنگين وادار به عقب نشيني شوند. نيروهايي كه به فرماندهي سرهنگ «امين الله خان جلوه» از طرف بروجن عازم شهركرد بودند، دستگير و خلع سلاح شدند. بختياريها آنان را سوار قاطرهاي لخت و بعضي را پياده با ساز و دهل به شهركرد وارد كرده و انتشار شكست قشون دولتي را اعلام نمودند. هواپيماهاي جنگي تلاش كردند تا به نيروهاي نظامي محاصره شده كه در قلعه «ابوالقاسم خان» در سفيد دشت پناه گرفته اند، آذوقه برسانند، چند نوبت مردم بي دفاع را در شهركرد و مناطق نزديك به ميدان جنگ بمباران كردند. خوانين، تجار و اهالي شهركرد تلگرافي با اين مضمون تهيه و مخابره مي كنند: «وزارت جنگ: قانون بين المللي اجازه نمي دهد مردم بي پناه و بي دفاع را بمباران نمايند.» پاسخ رسيد «آقايان خوانين سردار فاتح و ساير خوانين بختياري قانون بين المللي اجازه مي دهد كه هر كجا قشون دشمن اقامت دارد بمباران شود اگر شما ياغي دولت نيستيد خود را به اركان حرب معرفي كنيد.» اين پاسخ دولت اعتراضاتي را به دنبال داشت و قشون بختياري براي در امان ماندن مردم، شهركرد را تخليه كرد. در تمام مناطق بختياري پاسگاهها و نيروههاي نظامي از جمله نيروهاي مستقر در جانكي خلع سلاح شدند و منطقه به تصرف كامل بختياريها در آمده و از كنترل دولت خارج گرديد. محاصره نظاميان چهل روز به طول انجاميد. رضا شاه بشدت وحشت زده و عصباني شده بود. خوانين مسن و با نفوذ و مشغول در دستگاه دولتي را تحت فشار زياد قرار داد تا اسباب تفرقه و پراگندگي سواران بختياري را فراهم سازند. خوانين بيمناك شدند در چغاخور جلسه اي برگزار كردند «صمصام السلطنه» و «امير مفخم» مأموريت يافتند. صفوف رزمندگان را از هم بپاشند. رضا شاه براي «محمد جواد خان سردار اقبال» و «محمدرضاخان سردارفاتح» و برخي خوانين ديگر امان نامه فرستاد و سعي در جلب نظر و جدايي آنان از اردوي بختياري را داشت. در اين اوضاع دولت بر غائله ي فارس چيره گرديد و از ناحيه ي فارس احساس آسودگي نمود. لذا نيروهايش را از اصفهان، لرستان و فارس بسيج كرد تا به جنگ بختياريها بروند. رضا شاه سه ستون نظامي كاملاً مجهز از سه طرف به منطقه گسيل داشت. تيمسار «شاه بختي» از طرف مباركه، سرتيپ «تاجبخش» از طرف نجف آباد و سامان و تيمسار «محتشمي» از سوي فريدن، به سمت محل تجمع رزمندگان بختياري عزيمت كردند. از طرفي خوانين وابسته به دولت و مسن كه احساس خطر كردند وارد عمل شدند. و به تضعيف و تفرقه اندازي ميان قيام كنندگان پرداختند. نيروهاي نظامي از هر سو سر رسيدند. و تقريباً سواران بختياري به محاصره در آمدند و مجبور بودند با چهار جبهه بجنگند يك گروه نظاميان در محاصره و سه گروه نظامي تازه نفس. قبل از آغاز حمله نظاميان سران قيام پيشنهاد دادند اگر دولت قبول كند: 1-بختياريها به مدت 10 سال از بخشودگي مالياتي برخوردار شوند. 2-از خدمت نظام وظيفه نيز معاف شوند. 3-از آنان در مناصب دولتي استفاده شود. حاضرند دست از مبارزه و جنگ كشيده و به مناطق خود باز گردند. مذاكرات در «قفهرخ» ادامه داشت كه حمله ي نظاميان از زمين و هوا آغاز گرديد. در واقع نظاميان با مطرح كردن مذاكره و توافق، به دنبال كسب فرصت لازم براي آشنايي با منطقه و طراحي نقشه حمله بودند. نيروهاي پياده با پشتيباني آتشبارهاي توپخانه تنگ انجيره را مورد حمله قرار دادند پس از سه روز مقاومت نيروهاي بختياري، تنگه به اشغال قواي دولتي افتاد با تصرف تنگه هجوم به ارتفاعات اطراف تنگه سهل و آسان گرديد، جنگ در سياه كوه شدت گرفت اما نيروهاي دولتي توانستند ارتفاعات را به تصرف خود در آورند و زمينه براي شكستن حلقه محاصره نيروهاي محصور بوجود آيد. و سرانجام محاصره نظاميان شكسته شد. در نهم مرداد در قريه قهفرخ آخرين سنگر رزمندگان به تصرف قشون دولتي در آمد و به دنبال آن نيروهاي بختياري شهركرد را تخليه كردند و قشون دولتي اين شهر را به تصرف خود در آوردند. چند روز بعد در سه فرسنگي شهركرد جنگ خونيني صورت گرفت ولي اين بار نيز بختياريها شكست خوردند. اردوي دو هزار نفري بختياري كه به مدت پنجاه روز در حال نبرد بود و از مهمات و اسلحه كافي و مجهزي نيز برخودار نبود، شجاعانه جنگيدند و عليرغم خلق حماسه ي وصف ناشدني و رشادتهاي فراوان با سلاحهاي ابتدايي، پس از چند روز در مقابل قشون مجهز، زبده و تازه نفس شكست خوردند. تعدادي از رزمندگان به شهادت رسيدند، جمع كثيري مجروح و عده اي نيز اسير شدند تعداد زيادي از رزمندگان نيز از جمله علي مردان خان از مهلكه جان سالم بدر بردند. با تصرف شهركرد، عفو عمومي اعلام گرديد. بسياري از خوانين و رزمندگان بخشوده شدند و مرتضي قلي خان صمصام به حكومت بختياري منصوب گرديد.اين نبرد چهل و چهار روزه به جنگ «سفيد دشت» معروف است و در اذهان عموم و تاريخ بختياري يكي از بي نظيرترين و اصيل ترين قيامهاي مردمي و به يادماندني ترين حماسه و صحنه ي مقاومت و شجاعت ايل بختياري است.
جنگ هاي چريكي بعد از تصرف شهركرد و استقرار نيروهاي نظامي در اين شهر علي مردان خان به همراه جمعي از ياران وفادارش به جنگ و گريز چريكي روي آورد. قواي لرستان و سرهنگ رضاپور براي دستگيري خان تا ميانكوه وي را تعقيب نمودند علي مردان خان از مناطق سخت و دشوار «كينو» و «لپد» عبور كرد. خان در بين مردم بسيار محبوب بود به همين خاطر مردم نه تنها با نيروي نظامي همكاري نمي كردند بلكه براي جلوگيري از دستگيري خان اطلاعات غلط به نيروهاي نظامي مي دادند. خان از طريق گردنه هاي صعب العبور راه سردشت را در پيش گرفت تا به امامزاده احمد فداله رسيد. سرهنگ «صادق خان» مامور دستگيري خان بود.در امامزاده احمد فداله يا احتمالاً در منطقه ي «زرگ» با علي مردان ملاقات مي كند و از جانب دولت به وي اطمينان مي دهد كه در صورت تسليم خطري وي را تهديد نمي كند.برخي مي گويند،سرهنگ صادق خان امان نامه ي دولتي را به وي ارائه مي دهد. بسياري از همراهان خان با تسليم شدن وي مخالفت مي كنند وبارديگر بروفاداري خود به خان تأكيد مي ورزند. «قلي شاه الياسي» بزرگ طايفه ي حاجيوند از او مي خواهد به منطقه ي «شوي» برود. علي مردان قبول نمي كند و ادامه ي جنگ و خون ريزي را نمي پسندد. خان به همراه جمع كثيري از يارانش روانه سردشت شد و از آنجا راهي دزفول گرديد. در دزفول ميهمان شخصي به نام «خرم» بود اهالي دزفول نيز در مدت توقف در دزفول از وي حمايت كردند. وي مردم را به آرامش دعوت نمود و به اتفاق سرهنگ صادق خان و نيروهايش روانه ي اهواز و از آنها به تهران منتقل و گرفتار زندان رضا شاه شد.
دوران حبس و اعدام زندان قصر تهران پذيراي يكي از جوانمردترين جوانان وطن گرديد، راد مردي كه حتي زندان بان نيز شيفته ي اخلاق و مردانگيش مي شود. زندانيان نيز از اينكه دلاوري آزاد مرد هم بند آنان گرديد، بر خود مي باليدند و خرسند از اين افتخار بودند. علي مردان كه اتهامات وارده يعني تلاش براي نابودي رژيم شاه را، پذيرفته بود، جمعاً بيش از چهار سال در حبس بود. حتي در زندان نيز آشكارا از ظلم و ستم رضا شاه انتقاد مي كرد و روياي نابودي شاه را در سر مي پروراند. وي در زندان هرچه بدست مي آورد به زندانيان مي بخشيد. روح سخاوتمند و آزادمنش اين جوان ايلياتي او را محبوب زندانيان و زندانبانان كرد. «سيد جعفر پيشه وري» كه به هنگام گرفتاري علي مردان خود در زندان بود مي گويد: «ميان خوانين بختياري اول عليمردان خان و بعد هم خان بابا خان اسعد مورد تحسين زندانيان واقع گرديده بودند. علي مردان خان اگرچه شخصاً در زندان دارايي نداشت ولي هر چه گيرش مي آمد با محتاجين و دوستان زنداني خويش مصرف مي نمود. بناي حوض و گل كاري حياط كريدور هفت از اوست. گويا براي اينكار در حدود دويست تومان خرج كرده بود. او بعضي صفات بسيار جوانمردانه داشت.... صبح مطابق معمول نزد علي مردان خان بودم تازه بساط چاي را مهيا كرده بوديم. عمادي در را زد سلام كرد و دم در ايستاد. قيافه اش گرفته به نظر مي آمد. خيال كرديم منتظر تعارف است. در صورتيكه وقتي مي آمد بدون تعارف مي نشست. علي مردان با تعجب پرسيد: چرا نمي فرماييد؟ سرش را پايين انداخت و گفت: متأسفانه نمي توانم مي خواستم تشريف بياوريد بيرون تا مطلب محرمانه اي كه داشتم خدمتتان عرض كنم. علي مردان خنديد وگفت: مقصودتان را فهميدم ... اين ديگر خجالت و دم در ايستادن ندارد. بفرماييد بنشينيد تا كارهايم را كرده مهمان را راه انداخته، بعضي يادگارها دارم كه بايد پشتشان نوشته شود. البته با خاتمه اينها مي رويم چيز مهمي نيست. عمادي خواه ناحواه آمد و نشست. و مرد محكوم به اعدام مثل اينكه هيچ اتفاق مهمي نيفتاده باشد اسباب و اثاثيه كه مي بايستي به اشخاص داده شود. همه را با كمال آرامش جمع آوري كرد. پشت كتابهايش را به اسم هر كسي كه مي خواست يادگاري بدهد نوشت... مطابق عادت روزانه با كمال خونسردي ناشتايي خود را صرف كرد بهترين لباسهايش را پوشيده عصايش را برداشته گفت: بفرماييد حاضرم. من و عمادي برخاستيم علي مردان خان بدون تعارف جلو افتاد ما پشت سرش از در اتاق بيرون آمديم او در مريضخانه زندان نگه داري مي شد. لذا از اولين افرادي كه خداحافظي كرد زندانيان بيمار بودند. با همه يكي يكي دست داد. احوالپرسي كرده از آنجا به زير هشتي، كريدورهاي يك و دو و چهار آمديم. آنجا هم از پشت در آهنين با همه زندانيان خداحافظي كرد از راه كريدور يك گذشته بزير هشتي اولي رسيديم. در آنجا با كمال تأثر از هم خداحافظي كرديم. من با دلي پر از حسرت و تأثر به كريدور خودمان برگشتم. او همراه عمادي بيرون رفت. شنيدم در راه از مشاهده گريه چند نفر از همراهانش كه براي اعدام مي بردند، خشمناك شده، گفته بود: «اين ننه من غريبم ها را كنار بگذاريد با گريه و زاري آبرويمان را نريزيد اگر ما هم موفق مي شديم همين معامله را با آنها مي كرديم»... در آخرين لحظاتي كه مي خواستند وي را به چوبه دار ببندند كلاه پهلوي خود را به نشانه نفرت از رژيم پهلوي مچاله كرد و دور انداخت و صداي رسايش كه مي گفت: زنده باد ايران و آزادي» به نقل از «بزرگ علوي» روز اعدام جامه اي زيبا برتن كرده و سرو رويي آراسته داشت، با گامهاي بلند و استوار و قامتي رسا به قتلگاه نزديك شد. وقتي يكي از دژخيمان مي خواست چشم هايش را به هنگام اعدام بندد به آرامي دستمال را از دستش گرفت و گفت: پسرم بگذار تا اين صحنه جالب و تماشايي را كه قطعاً مافوقان شما را خوشحال مي كند من هم در آخرين لحظات حياتم به چشم ببينم چرا كه تاكنون من شيري را دست و پابسته در مقابل مشتي شغال نديده بودم. آري جوان آرمان گرا و ميهن دوست كه عموم مردم او را با نام «شير علي مردان» مي شناسند، در سن 42 سالگي خون خود را نثار ميهن كرد و به شرف شهادت نايل آمد. علي مردان خان براي آخرين بار در تاريخ 12 آذر 1313 و براي چندمين بار (جمعاً بيش از چهار سال زندان بود) به اتفاق تعدادي ديگر از خوانين دستگير و روز 17 آذر 1313 تير باران مي شود. تاريخ اعدام وي را بعضي اسفند ماه همان سال ذكر كرده اند. به همراه علي مردان خان هفت نفر از خوانين ديگر نيز اعدام شدند كه عبارتند از: سردار فاتح، سردار اقبال، شكرالله خان ضرغام الدوله بوير احمدي، سرتيپ خان هژير عشاير بوير احمدي، آقا گودرز احمد خسروي، امام قليخان رستم ممسني و حسين خان دره شوري. درباره محل دفن علي مردان خان نيز اطلاع دقيق و درستي نيست برخي محل دفن او را قبرستان امامزاده عبدالله در قطعه پايين شهر ري وعده اي انتهاي ميدان تير زندان قصر كه هم اكنون بيسيم نجف آباد در آنجا قرار گرفته است، مي دانند. تعدادي از خوانين نيزبه شرح ذيل به حبس محكوم شدند: سالار احتشام 6 سال، امير جنگ بهادرالسلطنه، اسماعيل خان زراسوند و آخيرالله جانكي حبس ابد، سالار اعظم، منوچهرخان، امير حسين خان، نصرت الله خان و علي صالح خان 10 سال، شهاب السلطنه و معظم الدوله آزاد شدند. مصطفي خان عجمي و اسكندرخان بابا احمدي هريك 3 تا 8 سال، اعتماد السلطنه و امير مجاهد پس از چند ماه حبس آزاد شدند.آلطف الله 5 سال، آنصرالله ململي 3 سال.
علل شكست قيام به نظر مي رسد قيام علي مردان خان به دلايل ذيل با شكست مواجه گرديد. 1-نداشتن اسحله و مهمات بنا بر گزارش اهالي و بسياري از روزنامه ها و نوشته ها اردوي 2000 نفري بختياري از سلاحهاي ابتدايي برخوردار بوده و بسياري از آنها با شمشير، چوب و چماق وارد شهركرد شدند. بنابراين با اين بضاعت نمي توانستند در مقابل هواپيماهاي جنگي و آتشبارهاي سنگين و مجهز قشون دولتي مقاومت كنند 2-فقدان سازماندهي نيروهاي قيام اكثراً مردم عادي بودند كه از ظلم و ستم دولت به تنگ آمده بودند. شرايط دشواري كه بواسطه ي اعمال سياستهاي رضا شاه در بختياري ايجاد گرديد، زمينه را براي يك خيزش و قيام عمومي فراهم ساخت. اين امر چنان سريع اتفاق افتاد كه فرصت آموزش و سازماندهي نيروها بدست نيامد. سواران و تفنگداران بختياري كه از تجارب جنگي برخوردار بودند اكثراً در اختيار خوانين مسن و متمايل به دولت بودند كه در اين قيام مشاركتي نداشتند. برخي از خوانين و سواران بختياري كه تجربه شركت در جنگ را داشتند با تشكيل «هيأت اجتماعيه بختياري» تلاش فراوان نمودند تا سازماندهي لازم را بوجود آورند اما نداشتن فرصت باعث گرديد تا اين مهم محقق نگردد. 3-مخالفت خوانين با قيام اگرچه بيشتر خوانين از وقوع قيام خرسند و خوشحال بودند و بسياري از خوانين جوان به قيام پيوستند. اما خوانين با نفوذ و صاحب نام همانند «صمصام السطنه»، «اميرمفخم» و «جعفرقلي خان سرداراسعد» كه وزير جنگ بود، به دولت تمايل داشتند و دولت نيز به آنها مأموريت داده بود كه رزمندگان را متفرق و صفوف آنها را از هم بپاشند. اين خوانين از چند جهت بيمناك و نگران بودند. نخست اينكه پيروزي علي مردان و محبوبيت وي در بين مردم، مي توانست موقعيت و جايگاه آنان را به خطر اندازد و بار ديگر قدرت ايلي را به خوانين چهارلنگ بازگرداند. لذا عليرعم دشمني با رضا شاه مايل نبودند خان جوان پيروز ميدان باشد. ديگري اينكه مي دانستند با اين امكانات و بضاعت نمي توان در مقابل قشون دولتي كه بر بسياري از قيامها فائق آمده، ايستادگي كرد و پيروز شد. پس سعي مي كردند محتاطانه عمل نمايند تا شك دولت برانگيخته نشود و در صورت شكست قيام، دولت بهانه اي براي ايجاد مزاحمت نداشته باشد. از طرفي خوانين از سوي وزير جنگ و خوانيني كه در بدنه دولت مشاركت داشتند، درفشار بودند، زيرا اين قيام مي توانست موقعيت آنان را نيز به خطر اندازد و موجبات بدگماني دولت را بوجود آورد. دولت هدفش از آوردن اين افراد جلب حمايت بختياري بود حال با اوضاع پيش آمده، اگر نتوانند در حل مشكل به دولت كمك كنند. بدون ترديد مورد سوظن و متهم به بي لياقتي خواهند شد. با اين اوصاف خوانين جلسات و نشستهاي متعددي برگزار كردند تا به هر طريق بتوانند از ادامه وضعيت و بحران جلوگيري نمايند و كنترل اوضاع را در دست گيرند. خوانين حتي تلاش كردند تا قيام در خاك بختياري محصور و محدود شود و شعله هاي آن به مناطق ديگر سرايت نكند. اين اقدام خوانين با تلاش دولت سبب گرديد تا در كشور يك فضاي بي خبري از قيام شكل بگيرد. 4-فقدان حمايت هاي گوناگون معمولاً هرگاه در كشور ما قيامي صورت مي گرفت مردم مناطق ديگر، علماء و مراجع، گروهها سياسي و جريانها، مطبوعات و نشريات، شخصيتهاي با نفوذ و سران قبايل و عشاير و... به نوعي با قيام كنندگان ارتباط برقرار نموده و از آنان پشيباني مي نمودند يا افكار عمومي را از جريانات مطلع مي كردند و حداقل اين بود كه از نظر سياسي و فكري حمايت مي شدند. اما متأسفانه به دليل شرايطي كه محصول سركوب و اختناق بود، تقريباً همه قيامها سركوب شده بود و آزاديخواهان منكوب گرديده بودند. و كسي نمي توانست آشكارا از قيام حمايت و پشتيباني كند. نشريات نيز در خدمت دولت بودند. اخبار را به گونه اي انعكاس مي دادند كه به نفع دولت باشد. در اين اوضاع خفقان آور قيام مردمي جوانان بختياري تنها ماند. سلاح، مهمات، تجهيزات و حمايت فكري و سياسي و پشتيباني افكار عمومي نيازهاي ضروري قيام بود كه بي پاسخ ماند و قيام شكست خورد.   اشعار گاگريو - حماسي در وصف شير علي مردون
تفنگ علي مردون، هم باز صدا كرد سرهنگ كله پوستي، هنگ بلا كرد
تفنگ علي مردون، هم باز غرمنيد سرهنگ كله پوستي، چادر رمنيد
كجه تير، كجه سپاه، كجه فراشم ره بدين دام و ددوم، بيان سر لاشم
مو لر بليط خورم هف سال چوپونم ار زنيم وه قرقره،مو مشق ندونم
بي عروس تو كل بزن، تا مو كنم جنگ شمشيرم وا گل زنم، سي ايل چهار لنگ
بي عروس كل ازنه، كل بساكي سنگران خين گرد، تا كفت خاكي
بي عروس تو كل بزن، كل بساكي تفنگچي زه مم صالح، سواره زه راكي
شمشير علي مردون طلاي بي غش به زمين برچ اي زنه، به آسمون تش
بي بي يل سي كشتنم پلان بريدن گويلم ز داغ مو، هي لاله چيدن
دشمنون زه بهد مو چاره ندارن گو يل نيله سوار به هفت و چارن
بي عروس سر قله پلا بريده لاش اسبيد علي مردون به دار كشيده
كجه رهد خان گپم هم وزن شابيد هر كي كشتس خانمه كارش خطا بيد
اساره به آسمون، ماهي وه دريا تا نيا آقا علي، ايل نيگره جا
لاشمه گويل بنين سر تخت منگشت 1 بل غرورم نشكنه، دورون ور گشت
بعد مو قله تلن كنين سيه پوش2 سي تقاص جون مو خينم زنه جوش
چي كلا پر پر كنم رم سر فردون اسم شانه كور كنم سي علي مردون
طياره بال بال كنه سركه وردون اسم شانه كور كته، شير علي مردون
طياره بال بال كنه سركه فرودن شمشيرم به گل زنم سي كل ايرون
يه گروهان ز دولتي اود به سيمون گرگ كه زال ايزنه، سي بيكسي مون
بيست و چهار تير خردمه هني بهوشم3 ليك دام و ددوم اويد به گوشم
بالونا بالا هوا بالا تنيده دديل آممد علي پلا بريده
دو در گل سي كشتنم پلان بريدن گو يلم ز داغ مو پاي كمر بريدن
نظامي كله پوسي لنگا ملاري ني تري جنگ بكني وا بختياري
سر تنگ تا ته تنگ تانك و زره پوش ما بين شال و قوا خين اي زنه جوش
چار لنگون و هفت لنگون غيرت ندارن چل كنن تهران خراو، خان درارن توضيحات: 1و2- اين اشعار زبان حال محمدتقي خان بختياري است كه درسرودهاي كه براي علي مردان خان مي خوانند نيز بكار مي برند. 3- زبان حال همرزمان علي مردان خان
عبدالحميد يادگار صالحي


تعريف چهارلنگ و هفت لنگ

۳ بازديد

نظريه ي اول: قصه ي هفت و چهار برادر : روزي روزگاري، مردي بود به نام "بدر" كه حاكم بختياري يا همان " لر بزرگ" بود. او دو زن داشت. يكي از آنها هفت پسر و ديگري چهار پسر براي او به دنيا آورده بودند. بدر پيش از مرگ، قلمرو خود را بين پسران هر دو همسر خود تقسيم كرد و براي تمايز سرزمين ها، نام "چهار لنگ" و " هفت لنگ" را كه اشاره به تعداد پسران هر زن داشت بر آنها نهاد {ذكر شده ابتدا در تاريخ گزيده ي مستوفي 750 هجري قمري/ 1364؛ و سپس در تمامي كتا ب ها و نوشته هاي بعدي در باره ي بختياري از جمله: لايارد 1846؛ لاريمر 1922؛ ويندفور 1988 و سايرين} .

بنده اين موضوع را تاييد نميكنم ، دليل اين است كه اگر بدر نام چهارلنگ وهفت لنگ را براي مناطق انتخاب كرده باشد ما در شجره نامه ايل بزرگ بختياري داريم كه چهارلنگ مشتمل بر پنج طايفه بزرگ با نامهاي ( ممصالح ، كيانرسي ، زلكي ، موگويي و ميوند ) است و هفت لنگ بختياري مشتمل بر چهار طايفه بزرگ با نامهاي ( دوركي ، ديناروني ، بابادي و بهداروند ) است . بر فرض اينكه سه نفر از هفت فرزند بدر فوت كرده باشد پس چرا ايل چهارلنگ مشتمل بر پنج طايفه است ؟

نظريه ي دوم: اصطلاح مالياتي
اين نظريه بيشتر از مورد اول مورد قبول همگان قرار گرفته است و در ظاهر هم موجه تر و معقول تر مي نمايد. بر طبق اين نظريه در دوران سلسله ي صفوي، يك نظام مالياتي بنا نهاده شد كه بر اساس آن ايلات و عشاير كشور كه در آن زمان بخش عمده اي از جمعيت كشور را شامل مي شدند، مي بايست ماليات خود را بر مبناي تعداد دام و گله ي خود مي پرداختند. ماليات ايل قشقايي براي مثال، بر اساس تعداد گوسفند هاي آنها بود و ماليات ايل شاهسون بر اساس تعداد شترشان. براي بختياري ها، ماديان مبناي شمارش قرار گرفت و مثلاً هر بيست گوسفند معادل يك راس ماديان در نظر گرفته مي شد.
واحد گرفتن ماليات دامي كه در زمان سلطنت رضا شاه كبير دريافت آن ملغي گرديد در ايل، ماديان تعيين شده است و هر ماديان چهارلنگ (چهار پا) دارد.

لطفا برروي ادامه مطالب كليك كنيد

براي هر راس ماديان سالانه مقداري پول معين به عنوان ماليات گرفته مي شده است ( طي ساليان متمادي از 10 ريال تا 30 ريال). نسبت گرفتن ماليات از بخش غني تر ايل به مقياس زير بوده است:
20 راس ميش = يك راس ماديان و براي هر راس ماديان كه چهارلنگ محسوب مي شده به عنوان مثال 10 ريال ماليات سالانه.
20
راس بز= يك راس ماديان= 10 ريال ماليات سالانه.
4
راس گاو= يك راس ماديان= 10 ريال ماليات سالانه.
4
راس خر= يك راس ماديان= 10 ريال ماليات سالانه.
يك راس ماديان= يك راس ماديان= 10 ريال ماليات سالانه.
اين جدول اساس گرفتن ماليات براي غني ترين گروه ايل بوده است و چون يك راس ماديان آنها برابر با واحد گرفتن ماليات دامي يعني چهار لنگ محسوب مي شده به نام چهار لنگ هم معروف شده اند. گروه ديگر كه قدرت مالي كمتري داشته اند همين مقدار ماليات را به اندازه ي هفت لنگ ماديان مي داده اند، يعني دو راس ماديان (هشت لنگ) منهاي يك لنگ، يعني هفت لنگ و به همين نام هم معروف شده اند. بدين معني كه اگر كسي از گروه هفت لنگ 7 راس ماديان داشت، درست به اندازه ي 4 راس ماديان گروه چهارلنگ ماليات مي داد و اين نسبت در مورد ساير حيوانات نيز بوده است ... و مي بينيم كه مثلاً در گروه چهارلنگ براي براي 20 راس ميش سالانه 10 ريال ماليات گرفته مي شود در صورتيكه در گروه هفت لنگ براي 35 راس ميش سالانه همان 10 ريال گرفته مي شده است
پس به طور خلاصه، آنچه كه به بحث ما مربوط مي شود اين است كه براي ماليات بختياري ها سهمي معادل سه ماديان (دوازده لِنگ) در نظر گرفته شد. چهارلنگ ها كه به نسبت از نظر اقتصادي وضع بهتري داشتند موظف شدند كه 4/12 "لِنگ" را بپردازند و هفت لنگ ها 7/12 و مابقي 1/12 به عهده ي ساير طوايف و گروه هاي غير بختياري بود كه به قلمرو آنها پناه آورده بودند تا زير سايه ي حمايت آنها باشند {سردار اسعد (1383)؛ لايارد (1846)؛ صفي نژاد (1368، الف و ب.1381)؛ امير احمديان (1378) و...}.
اين سيستم مالياتي بر اساس دام و احشام، قابل قبول است و در منابع ديگري نيز در باره ي سيستم مالياتي دوران صفويه توضيحاتي داده شده است (سيوري 2002 و فلور 1998). اما اينكه اين سيستم مالياتي مبناي ناميدن دو بخش طايفه ي بختياري شده است كمي سوال برانگيز است. اول اينكه قبول اين مطلب مستلزم اين است كه بپذيريم تقسيم بندي اينگونه ي ايل به دو باب، پديده اي است كه از زمان صفويه صورت گرفته است.
اصولاً تصور اينكه يك ايل را بشود به راحتي و تنها بر اساس ميزان تمول افراد آن تقسيم كرد، تصور نا پخته اي است. ساختار ايل و نحوه ي تقسيم بندي و بخش پذيري آن در كلاف پيچيده اي از روابط خويشاوندي، خوني، مالكيتي و فرهنگي تنيده شده است كه به راحتي از هم گسسته نمي شود. به بيان روشن تر، افرادي كه به يك خانوار، تش، تيره و طايفه تعلق دارند، چون به لحاظ خوني و خويشاوندي به هم وابسته اند بنابراين در مسائل اجتماعي از قبيل جنگ، عزا، عروسي، بهره برداري از مرتع و دادن ماليات شريك هستند و اگر خانواده يا گروهي به لحاظ مالي يا از هر نظر ديگر نا توان تر باشد، كل مجموعه ي وابستگان او (هم تيره يا هم طايفه اي ها، بنا به مورد)، به كمك مي آيند و مسئله ي مورد نظر مسئله ي كل وابستگان محسوب مي شود و اين است كه تصور جداسازي افراد ايل بختياري در زمان صفوي بر اساس توانايي هاي مالي شان كمي دشوار است.
تعبير ديگري كه مي توان داشت اين است كه از ابتدا و در نتيجه در زمان صفويه هم بختياري دو گروه بزرگ و مشخص داشته است كه يكي منمول تر از ديگري بوده و زمامداران صفوي فقط براي راحتي امور دو نام جداگانه براي آنها برگزيده اند! در اين صورت هم باز اين سوال پيش مي آيد كه مبناي اوليه ي تقسيم بندي دوگانه ي ايل چه بوده است؟ و باز بايد بپذيريم كه اين تقسيم بندي به دوراني پيش از صفويه بر مي گردد. به هر حال، اشاره ي مكرر به چهار و هفت در گاگريوه ها يا برخي از متل ها و افسانه هاي شفاهي كهن بختياري به خوبي به قديمي تر بودن اين تقسيم بندي دلالت دارد. علاوه بر اين، همانطور كه قبلاً اشاره شد، عمق و وسعت تاثير گذاري اين تقسيم بندي در ساختار اجتماعي و فرهنگي بختياري، تحميلي بودن يا وارداتي بودن آن را زير سوال مي برد. از سوي ديگر اين سوال پيش مي آيد كه چرا حكام صفوي اين نوع تقسيم بندي را فقط براي ايل بختياري بنا نهادند و چرا مثلاً براي قشقايي ها يا تركمن ها آنرا مناسب نديدند؟ اگر در آن دوران به راحتي مي شد براي تفكيك جمعيت هاي ماليات دهنده اصطلاح يا نام خلق كرد چرا علاوه بر چهار لنگ و هفت لنگ، براي آن گروهي كه زير حمايت بختياري ها بودند عنوان " يك لنگ" را باب نكردند؟
موضوع ديگري كه در اين فرضيه بحث برانگيز است، تصور متمول تر بودن يك بخش ايل از بخش ديگر است. بهروزي و شكوفايي وضعيت زندگي اين دو بخش از ايل يكنواخت نبوده است و همواره به عوامل داخلي و خارجي متعددي از جمله نحوه ي رابطه با دولت مركزي بستگي داشته است. براي مثال در دوران قاجار، هرگاه ايلخان از چهارلنگ ها برگزيده مي شد، آنها از امتيازات بيشتري در بسياري از زمينه ها، از جمله تجارت و بازرگاني كسب مي كردند و هر گاه آنها مورد غضب شاه يا حكام مركزي قرار مي گرفتند و هفت لنگ ها عزيز شمرده مي شدند، ورق كاملاً بر مي گشت. اين نكته هم قابل توجه است كه هفت لنگ ها همواره از نظر تعداد و ميزان قلمرو، بخش بزرگتر جمعيتي و مساحتي سرزمين بختياري را تشكيل مي داده اند و تا به امروز هم همين تناسب باقي مانده است. اگر فرضيه ي مالياتي بالا را بپذيريم معناي آن اين است كه بخش كوچك تري از بختياري ها كه قلمرو محدود تري هم داشتند مي بايست به حكم قانون صفوي ماليات بيشتري بپردازند كه البته خيلي معقول به نظر نمي رسد.
با در نظر گرفتن مجموعه ي اين فرضيات و استدلا هايي كه در رد يا تاييد آنها مي آيد، ضرورت بازنگري مجدد به اين دو اصطلاح آشكار مي شود. شايد با مطالعه ي مجدد و دقيق شدن در آنها بتوان تا حدي از ابهام معنايي و تاريخي آنها كاست.

 اين مقاله اي است كه در بيشتر وبلاگ ها ، سايت ها ، و مجلات به ثبت رسيده است . بنده اين موضوع را بيشتر قابل قبول ميدانم اما به نظر من ايل بختياري در آن زمان بايد تعداد سه راس اسب يعني دوازده لنگ ( پا ) اسب ماليات ميداد به علت اينكه ايل چهارلنگ از زمين هاي نا هموار و با پستي و بلندي بيشتري نسبت به باقي ايل كه هفت لنگ نام دارند برخوردار بودند بايد تعداد چهار لنگ از اسب كه معادل يك اسب است ماليات مي پرداختند و باقي مانده ايل كه از زمين هاي حاصل خيز برخوردار بودند بايد تعداد هفت لنگ از اسب ها را پرداخت ميكردند ، نكته اينجاست كه سه اسب دوازده پا دارد چهار و هفت يازده ميشود . درآن زمان مردمي بودند كه نياز به حمايت داشتند برخي از اين افراد زير سلطه اين ايل كه بعد ها با نام بختياري معروف شد آمدند مثل ( ترك هايي كه در مجاورت اين ايل ) بودند ، آنها هم از اين ماليات بگير ها استثنا بودند و بايد تعداد يك لنگ از اسب را ماليات ميدادند كه تعداد سه راس اسب كامل شوداين نظريه اي است كه اين جانب در خصوص تعاريف ايل بختياري دارم

 

 

 


بساك

۲ بازديد

(بُساك=bosak)

بساك درفرهنگ هاي فارسي: با گويش هاي« بَساك»وگويش پهلوي«posak»به معناي افسر،تاجي كه ازگل ورياحين واسپرغم ها وبرگ مورد،مي ساختند وپادشاهان،بزرگان ودليران روزهاي عيدوجشن ومردمان درروزدامادي برسر مي گذاشتند.(فرهنگ معين)

   دراصطلاح گياه شناسي،كيسه ي كوچكي كه درانتهاي سيخك گل واقع شده وغبارگل درآن است،انتهاي برجسته پرچم كه محتواي دانه هاي گرده است،معنا شده است.(فرهنگ عميد)

  دركتاب مانندگي اسطوره هاي چين وايران مطلب زير آمده كه درخورتامل ونگرشي كارشناسانه است.اين نگرش مي تواند جنبه هاي تحول ودگرگوني هاي واژگان رادرزبان ايرانيان،ريشه يابي وبيان نمايد؛زيراهنوز«ب»فلرسي در بختياري«و»گويش مي شود.مانند(آب=اَو)و...،ديگراين كه روشن نمايد« وَساك»همان شخصي است كه سردودمان ونياي بزرگ طايفه ي « بُساك»ازشاخه چالنگ بختياري مي باشد.

  ((به طورمشابه درآبان يشت،دشمناني ازقبيل «ارجاسب»،«كوي ويشتاسب»،«توس وپسران»،«وساك»و«فرنگراسيان» و«هوسراَونه»درجلب توجه بانو«اَردَويسُورا»كوشش كردند)).ص144

درصفحه 198 همان كتاب فتحه «و» به «آ»تبديل گرديده ومي خوانيم« واساك فرمانده سواره نظام ولوكس (بلاش) اول بوده است».دوباره

«نام واساك درتاكيتوس دركتاب وقايع نامه وي،كتاب پانزدهم وبخش چهاردهم آورده شده است وبديهي است كه احتمالادرگيري ميان او و(گوترز=گودرز)بوده است».

درصفحه147كتاب «بنوارمن ايل من»آمده است نام باستاني شهرستان مسجدسليمان پيش از« پارسوماش»« آساك » بوده است.

«دياكونوف»نويسنده تاريخ ماد،ازهرودوت نقل كرده مي نويسد:

مادها به شش قبيله تقسيم مي شوند: بوسيان، پارتاكتيان، استروكاتيان، اريزانتيان، بوديان و مغ ها. بوسيان(بوساك- بساك)،مغ ها(موگويي)،استروكاتيان(آستركي)،اريزانتيان(ارزانيوند تيره اي ازشهني)،بوديان(بهداروندان)وپارتاكنيان(پارسيان)كه خاستگاه شان رادرحوالي اصفهان ذكرنموده اند.

  اما ازنگاه تاريخ نزديك تر،باتوجه به نمودارمجموع طايفه هاي ايراني يعني پارسي ومادي،مي بينيم كه اسامي برخي ازطايفه هاي مادي وپارسي هنوزهم درطايفه هاي بختياري ماندگاراست.براي مثال طايفه ي «موگويي» كه نام يكي ازطايفه هاي «مادي»ست درحال حاضرنام يكي ازطايفه هاي بختياري ازشاخه (چالنگ –ممصالح)است وياطايفه ي «بوئوسائي»مادي مي تواند،همان طايفه ي«بساك»باشدوهم اكنون درحومه اليگودرز اقامت دارندكه به پايتخت ماد(همدان)نيز نزديك است.(عبدالحسين زرين كوب) اين مطلب راآقاي قبادباقري نويسنده كتاب خود«بختياري درگذرتاريخ»نيزذكركرده است.

  هم چنين واژه هاي:« مَذي مَهميذ= ملك محمودي»تيره اي ازطايفه بساك،بخش نخست اين واژه مي تواندهمان واژه« مَذي=ماد» باشد.«هيوِذي»،درگويش مردم بختياري واژه «هيربد»و«مُهمَذ»دگرگون شده« مؤبد»و«كرتلا»گويش محلي«كَرتيرَ »مؤبدبزرگ ساساني است.و...

  آقاي علي رضا ظاهري يكي ازتاريخ دانان مسجد سليمان اظهار مي داردنام هاي باستاني :اوكسيان ها همان طايفه اسيوند،كادوسي ها همان گادوش تيره اي ازاسيوند،لولوبي ها ململي ،ايلمائي ها الموني تيره اي ازحاجيوند،اريكا هم منطقه انديكاوبيزكه ،بازفت مي باشد.

 باتوجه به اين تغييروتحول ها در درازناي تاريخ چندين هزار ساله وگسستن بعضي حلقه هاي زنجيره ي آن دوره هاي تاريخي، هرگونه دگرگوني دركلمات امري بديهي وغيرقابل انكاراست.

سرداراسعد،درتاريخ بختياري«بساك»را «بسحاق»نوشته اندوشعبات آن را«ملك محمودي،بزي،گرگيوند،جليلوند،خان قائدشهروسوند، آدينه وند،شهروسوند،خانه صلاتين،اتابك وصوفي ذكركرده اند.

ميوند:شعب ميوند شامل طوايف وتيره هاي مختلف«بساك،ابدالوند،پولادوند،حاجي وندوايسه ونداست.خاستگاه مردم اين قوم

شهرستان اليگودرزواطزاف آن است.(تاريخ بختياري ،سرداراسعد)

اليگودرزبه زبان محلي« اَليورز»گفته مي شود.آب وهواي آن درزمستان بسيازسردوپربرف وتابستان،هوايش معتدل وييلاقي است.عشاير طوايف بساك،زلكي،آستركي،سرلك وموگويي،تابستان را در اين منطقه ي ييلاقي وخوش آب وهواسپري مي كنند.محالات توابع اليگودرزدرگذشته«جابلق وسابلق»گفته ونوشته مي شدكه درزبان محلي وبختياري«بُربُروگاپله»بيان مي كردند.

دراطراف اليگودرز«بردشير»ياشيرسنگي وسنگ قبرهايي موجود است كه تاريخ دفن،مشخصات ونوشته هاي روي آن هاگواهي مالگيت

وسكونت ديرينه طايفه بساك وبويژه تيره ي ملكمحمودي(مَذي مهميذ)را700الي800سال دراين خطه نشان مي دهد.بزرگ ترهامي گويند:ملك ومحمود دو برادرقلدر وجسوربودند.به منطقه اليگودرز تبعيد شدند.اماعده اي اعتقاددارندنياي بزرگ «كاظم اصلاني»يا «كاذمَسلو»ازگرجستان به اين ناحيه كوچانده شده وبه اسلام تشرف پيدا كرده است.كوچندگان بساك،بعدازگذر ازكوه هاي صعب العبورزاگرس ودره هاي گودورودخانه هاي پرآب وجنگل هاي مسيركوچ،دراطراف شهرهاي دزفول،شوش،شوشتر،گتوندوروستاهاي اطراف آنان بطورمال نشين دربين مزارع وكنارمراتع سپري مي كنند.

مردمان بساك شجاع،باغيرت،متدين وبااصالتندودربين ديگرطوايف بختياري صاحب احترام واكرامند.درصفوف وجنگ هاي بختياري

جاه ومقام شايسته اي داشته اندچنانكه دريك بيت حماسي صداي كِل زن بساك براي تهييج دلاوران كم ترازضربات گرزوشمشيروسلاح

هاي گرم مردبساك وبختياري نيست.

بي خاتون توكِل بزن كِلِ بساكي                   تُفنَچي زممصالح سوار ز راكي

ودرجاي ديگرپناه داري ومروت ومردانگي بساك رابرديگرطوايف بيان مي كند:

اي خذا مُنه بذه دَسدِ بساكو(ن)              بهذاروند بي مروته مُشگِل بَرُم جو(ن)

طوايف وتيره هاي بساك هم جوار طوايف موگويي،زلكي،سرلك وآستركي درنواحي شهرستان اليگودرز،ازچمن سلطان،صالح صغير،قاسم آباد،سنگ سفيد،شاپورآبادوزَزُم تاكوه هاي ازناوتمندربطورگسترده وپراكنده متوطنند.

پراكندگي اين قوم بيشتردرشهرهاي صنعتي وفعال چشمگيرتروازنظر ارزش اجتماعي وجه اي بزرگ منش،قابل احترام وارزشمندذاتي دارند.شهرهاي تهران،اصفهان،اراك،خمين،خوانسارگلپايگان،فريدن،ذاران وشهرهاي جنوبي دزفول،انديمشك،شوشتر،گتوند،مسجدسليمان واهوازوروستاهاي اطراف اين شهرها عده اي ازاين قوم ساكن وبكار مشغولند.

ازروزگارديرين اين اقوام بيشتربصورت كوچ نشين بسرمي بردند.دراين دوره برخوردها،دلخوري ها،كشمكش ها،كينه توزي ها،زورگويي ها،درگيري ها،تجاوزات،سهميه ي ارث وميراث واملاك،موجبات بروزجنگ وجدال ها،قتل وگريزها(پهلي خالي كِردن)درسطح عشاير بوده است.اين پريزوشانه خالي كردن هابرمبناي  ضربالمثل (زيذن وِمردي جِسدن هم ومردي)بي نهايت درعدم تشديدوتجديدمنازعات وازبرخوردمجددوفروكش كردن وفراموشي آن هابسيار مؤثر بوده است وبناچاردرتمام تيره هاوطوايف،مهاجرت يكي ازعوامل اختلاط تيره هاوآميزش طوايف بوده وهست؛چنان كه اصالت بعضي اقوام را درپرده ابهام فرو برده است،ديده شده بعدازسال هادوري،فردياافرادي درصددجستجوبرامده وروابط فاميلي رامجددابرقرارنموده ويانزدفاميل بازگسته وآب وملك دراختيارشانقرارگرفته وماندگارشده اند.

هركسي كودورماندازاصل خويش        بازجويدروزگاروصل خويش 

مهاجرت چهارلنگ به هفت لنگ ياغرب به شرق وبعكس درنگاهي به تاريخ بروشني درهمه اقوام پيداست،زيراكوچ ومهاجرت هاي مختلف ومستمردركتاب هاي تاريخ بخوبي بيان شده است.بنابراين كوچ ومهاجرت، بطورطبيعي يك نوع تنوع(دست يافتن به چراگاه هاي تازه) ياگريزازدرگيري هاي درون طايفه اي ياسياسي بوده است .ازطوايف چالنگ وبويژه ميوند،عده ي بسياري بسمت طوايف ديگركوچ كرده وساكن شده اندوگاه هويت اصلي خودراكنار نهاده وتحت هويت طايفه ي جديد درآمده اند.ازطايفه بساك هم مهاجريني به سايرطوايف بختياري ازجمله شهرستان مسجدسليمان كوچ كرده اندودراستخدام شركت نفت درآمده وبتدريج درسايرنواحي نفتخيزوصنعتي مشغول بكار وباساكن شدند فرزندان ونوادگانشان هم اكنون به مشاغل گوناگون مشغولند.