تعريف چهارلنگ و هفت لنگ

خدايا بختياري پير نيبو هيچ آهن كهنه اي شمشير نيبو كوهستون بلند بختياري هيچ زماني بي پلنگ وشير نيبو

تعريف چهارلنگ و هفت لنگ

۴ بازديد

نظريه ي اول: قصه ي هفت و چهار برادر : روزي روزگاري، مردي بود به نام "بدر" كه حاكم بختياري يا همان " لر بزرگ" بود. او دو زن داشت. يكي از آنها هفت پسر و ديگري چهار پسر براي او به دنيا آورده بودند. بدر پيش از مرگ، قلمرو خود را بين پسران هر دو همسر خود تقسيم كرد و براي تمايز سرزمين ها، نام "چهار لنگ" و " هفت لنگ" را كه اشاره به تعداد پسران هر زن داشت بر آنها نهاد {ذكر شده ابتدا در تاريخ گزيده ي مستوفي 750 هجري قمري/ 1364؛ و سپس در تمامي كتا ب ها و نوشته هاي بعدي در باره ي بختياري از جمله: لايارد 1846؛ لاريمر 1922؛ ويندفور 1988 و سايرين} .

بنده اين موضوع را تاييد نميكنم ، دليل اين است كه اگر بدر نام چهارلنگ وهفت لنگ را براي مناطق انتخاب كرده باشد ما در شجره نامه ايل بزرگ بختياري داريم كه چهارلنگ مشتمل بر پنج طايفه بزرگ با نامهاي ( ممصالح ، كيانرسي ، زلكي ، موگويي و ميوند ) است و هفت لنگ بختياري مشتمل بر چهار طايفه بزرگ با نامهاي ( دوركي ، ديناروني ، بابادي و بهداروند ) است . بر فرض اينكه سه نفر از هفت فرزند بدر فوت كرده باشد پس چرا ايل چهارلنگ مشتمل بر پنج طايفه است ؟

نظريه ي دوم: اصطلاح مالياتي
اين نظريه بيشتر از مورد اول مورد قبول همگان قرار گرفته است و در ظاهر هم موجه تر و معقول تر مي نمايد. بر طبق اين نظريه در دوران سلسله ي صفوي، يك نظام مالياتي بنا نهاده شد كه بر اساس آن ايلات و عشاير كشور كه در آن زمان بخش عمده اي از جمعيت كشور را شامل مي شدند، مي بايست ماليات خود را بر مبناي تعداد دام و گله ي خود مي پرداختند. ماليات ايل قشقايي براي مثال، بر اساس تعداد گوسفند هاي آنها بود و ماليات ايل شاهسون بر اساس تعداد شترشان. براي بختياري ها، ماديان مبناي شمارش قرار گرفت و مثلاً هر بيست گوسفند معادل يك راس ماديان در نظر گرفته مي شد.
واحد گرفتن ماليات دامي كه در زمان سلطنت رضا شاه كبير دريافت آن ملغي گرديد در ايل، ماديان تعيين شده است و هر ماديان چهارلنگ (چهار پا) دارد.

لطفا برروي ادامه مطالب كليك كنيد

براي هر راس ماديان سالانه مقداري پول معين به عنوان ماليات گرفته مي شده است ( طي ساليان متمادي از 10 ريال تا 30 ريال). نسبت گرفتن ماليات از بخش غني تر ايل به مقياس زير بوده است:
20 راس ميش = يك راس ماديان و براي هر راس ماديان كه چهارلنگ محسوب مي شده به عنوان مثال 10 ريال ماليات سالانه.
20
راس بز= يك راس ماديان= 10 ريال ماليات سالانه.
4
راس گاو= يك راس ماديان= 10 ريال ماليات سالانه.
4
راس خر= يك راس ماديان= 10 ريال ماليات سالانه.
يك راس ماديان= يك راس ماديان= 10 ريال ماليات سالانه.
اين جدول اساس گرفتن ماليات براي غني ترين گروه ايل بوده است و چون يك راس ماديان آنها برابر با واحد گرفتن ماليات دامي يعني چهار لنگ محسوب مي شده به نام چهار لنگ هم معروف شده اند. گروه ديگر كه قدرت مالي كمتري داشته اند همين مقدار ماليات را به اندازه ي هفت لنگ ماديان مي داده اند، يعني دو راس ماديان (هشت لنگ) منهاي يك لنگ، يعني هفت لنگ و به همين نام هم معروف شده اند. بدين معني كه اگر كسي از گروه هفت لنگ 7 راس ماديان داشت، درست به اندازه ي 4 راس ماديان گروه چهارلنگ ماليات مي داد و اين نسبت در مورد ساير حيوانات نيز بوده است ... و مي بينيم كه مثلاً در گروه چهارلنگ براي براي 20 راس ميش سالانه 10 ريال ماليات گرفته مي شود در صورتيكه در گروه هفت لنگ براي 35 راس ميش سالانه همان 10 ريال گرفته مي شده است
پس به طور خلاصه، آنچه كه به بحث ما مربوط مي شود اين است كه براي ماليات بختياري ها سهمي معادل سه ماديان (دوازده لِنگ) در نظر گرفته شد. چهارلنگ ها كه به نسبت از نظر اقتصادي وضع بهتري داشتند موظف شدند كه 4/12 "لِنگ" را بپردازند و هفت لنگ ها 7/12 و مابقي 1/12 به عهده ي ساير طوايف و گروه هاي غير بختياري بود كه به قلمرو آنها پناه آورده بودند تا زير سايه ي حمايت آنها باشند {سردار اسعد (1383)؛ لايارد (1846)؛ صفي نژاد (1368، الف و ب.1381)؛ امير احمديان (1378) و...}.
اين سيستم مالياتي بر اساس دام و احشام، قابل قبول است و در منابع ديگري نيز در باره ي سيستم مالياتي دوران صفويه توضيحاتي داده شده است (سيوري 2002 و فلور 1998). اما اينكه اين سيستم مالياتي مبناي ناميدن دو بخش طايفه ي بختياري شده است كمي سوال برانگيز است. اول اينكه قبول اين مطلب مستلزم اين است كه بپذيريم تقسيم بندي اينگونه ي ايل به دو باب، پديده اي است كه از زمان صفويه صورت گرفته است.
اصولاً تصور اينكه يك ايل را بشود به راحتي و تنها بر اساس ميزان تمول افراد آن تقسيم كرد، تصور نا پخته اي است. ساختار ايل و نحوه ي تقسيم بندي و بخش پذيري آن در كلاف پيچيده اي از روابط خويشاوندي، خوني، مالكيتي و فرهنگي تنيده شده است كه به راحتي از هم گسسته نمي شود. به بيان روشن تر، افرادي كه به يك خانوار، تش، تيره و طايفه تعلق دارند، چون به لحاظ خوني و خويشاوندي به هم وابسته اند بنابراين در مسائل اجتماعي از قبيل جنگ، عزا، عروسي، بهره برداري از مرتع و دادن ماليات شريك هستند و اگر خانواده يا گروهي به لحاظ مالي يا از هر نظر ديگر نا توان تر باشد، كل مجموعه ي وابستگان او (هم تيره يا هم طايفه اي ها، بنا به مورد)، به كمك مي آيند و مسئله ي مورد نظر مسئله ي كل وابستگان محسوب مي شود و اين است كه تصور جداسازي افراد ايل بختياري در زمان صفوي بر اساس توانايي هاي مالي شان كمي دشوار است.
تعبير ديگري كه مي توان داشت اين است كه از ابتدا و در نتيجه در زمان صفويه هم بختياري دو گروه بزرگ و مشخص داشته است كه يكي منمول تر از ديگري بوده و زمامداران صفوي فقط براي راحتي امور دو نام جداگانه براي آنها برگزيده اند! در اين صورت هم باز اين سوال پيش مي آيد كه مبناي اوليه ي تقسيم بندي دوگانه ي ايل چه بوده است؟ و باز بايد بپذيريم كه اين تقسيم بندي به دوراني پيش از صفويه بر مي گردد. به هر حال، اشاره ي مكرر به چهار و هفت در گاگريوه ها يا برخي از متل ها و افسانه هاي شفاهي كهن بختياري به خوبي به قديمي تر بودن اين تقسيم بندي دلالت دارد. علاوه بر اين، همانطور كه قبلاً اشاره شد، عمق و وسعت تاثير گذاري اين تقسيم بندي در ساختار اجتماعي و فرهنگي بختياري، تحميلي بودن يا وارداتي بودن آن را زير سوال مي برد. از سوي ديگر اين سوال پيش مي آيد كه چرا حكام صفوي اين نوع تقسيم بندي را فقط براي ايل بختياري بنا نهادند و چرا مثلاً براي قشقايي ها يا تركمن ها آنرا مناسب نديدند؟ اگر در آن دوران به راحتي مي شد براي تفكيك جمعيت هاي ماليات دهنده اصطلاح يا نام خلق كرد چرا علاوه بر چهار لنگ و هفت لنگ، براي آن گروهي كه زير حمايت بختياري ها بودند عنوان " يك لنگ" را باب نكردند؟
موضوع ديگري كه در اين فرضيه بحث برانگيز است، تصور متمول تر بودن يك بخش ايل از بخش ديگر است. بهروزي و شكوفايي وضعيت زندگي اين دو بخش از ايل يكنواخت نبوده است و همواره به عوامل داخلي و خارجي متعددي از جمله نحوه ي رابطه با دولت مركزي بستگي داشته است. براي مثال در دوران قاجار، هرگاه ايلخان از چهارلنگ ها برگزيده مي شد، آنها از امتيازات بيشتري در بسياري از زمينه ها، از جمله تجارت و بازرگاني كسب مي كردند و هر گاه آنها مورد غضب شاه يا حكام مركزي قرار مي گرفتند و هفت لنگ ها عزيز شمرده مي شدند، ورق كاملاً بر مي گشت. اين نكته هم قابل توجه است كه هفت لنگ ها همواره از نظر تعداد و ميزان قلمرو، بخش بزرگتر جمعيتي و مساحتي سرزمين بختياري را تشكيل مي داده اند و تا به امروز هم همين تناسب باقي مانده است. اگر فرضيه ي مالياتي بالا را بپذيريم معناي آن اين است كه بخش كوچك تري از بختياري ها كه قلمرو محدود تري هم داشتند مي بايست به حكم قانون صفوي ماليات بيشتري بپردازند كه البته خيلي معقول به نظر نمي رسد.
با در نظر گرفتن مجموعه ي اين فرضيات و استدلا هايي كه در رد يا تاييد آنها مي آيد، ضرورت بازنگري مجدد به اين دو اصطلاح آشكار مي شود. شايد با مطالعه ي مجدد و دقيق شدن در آنها بتوان تا حدي از ابهام معنايي و تاريخي آنها كاست.

 اين مقاله اي است كه در بيشتر وبلاگ ها ، سايت ها ، و مجلات به ثبت رسيده است . بنده اين موضوع را بيشتر قابل قبول ميدانم اما به نظر من ايل بختياري در آن زمان بايد تعداد سه راس اسب يعني دوازده لنگ ( پا ) اسب ماليات ميداد به علت اينكه ايل چهارلنگ از زمين هاي نا هموار و با پستي و بلندي بيشتري نسبت به باقي ايل كه هفت لنگ نام دارند برخوردار بودند بايد تعداد چهار لنگ از اسب كه معادل يك اسب است ماليات مي پرداختند و باقي مانده ايل كه از زمين هاي حاصل خيز برخوردار بودند بايد تعداد هفت لنگ از اسب ها را پرداخت ميكردند ، نكته اينجاست كه سه اسب دوازده پا دارد چهار و هفت يازده ميشود . درآن زمان مردمي بودند كه نياز به حمايت داشتند برخي از اين افراد زير سلطه اين ايل كه بعد ها با نام بختياري معروف شد آمدند مثل ( ترك هايي كه در مجاورت اين ايل ) بودند ، آنها هم از اين ماليات بگير ها استثنا بودند و بايد تعداد يك لنگ از اسب را ماليات ميدادند كه تعداد سه راس اسب كامل شوداين نظريه اي است كه اين جانب در خصوص تعاريف ايل بختياري دارم

 

 

 


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد