ادبيات و موسيقي در ايل بختياري

خدايا بختياري پير نيبو هيچ آهن كهنه اي شمشير نيبو كوهستون بلند بختياري هيچ زماني بي پلنگ وشير نيبو

ادبيات و موسيقي در ايل بختياري

۳۰۸ بازديد

موسيقى قوم بختيارى از انواع موسيقى ايرانى است كه در گذر قرن ها بكر و اصيل مانده و نواهايش برگرفته از خلقيات عشاير كوچنده بختيارى است. اعتلاى اين گونه از موسيقى كه در ساليان اخير توجه بيشترى نيز بدان مبذول شده، مرهون تلاش بزرگانى بود كه عمر خويش را براى احياى آن صرف كردند. گفت وگو با دكتر اردشير صالح پور استاد دانشگاه نيز با چنين رويكردى صورت گرفت. صالح پور در اين گفت وگو با تحليل موسيقى بختيارى و ويژگى هاى آن، بر نقش بزرگان بويژه مرحوم مسعود بختيارى در اين زمينه اشاره كرد كه از نظر مى گذرد:



به طور كلى، من بر اين اعتقادم كه هنر ايرانى بر سه ركن «شعر»، «موسيقى» و «معمارى» استوار است و اين سه گونه شاخصه ها و مؤلفه هاى اصلى فرهنگ و هستى شناسى ما را ابراز مى دارند. «شعر» و «موسيقى» با هم خويشاوندى ازلى دارند و معمارى نيز گاه به كمك حجم و ماده هنرمند ايرانى به شعر و غزل نزديك شده است. پس دوباره به شعر بازمى گرديم كه گويى در فرهنگ ايرانى محور اصلى و اساسى است و بيهوده نيست كه ما اين همه شاعر داريم و شعر صدا و تپش فرهنگى روح و جان و قلب ايرانى است، نشانه هايى از حيات و سرزندگى؛ ملتى كه كلامش «شعر» است و صدايش «موسيقى» و قومى كه موسيقى و ترانه ندارد، زنده نيست...
اما موسيقى بختيارى برخلاف همه محدوديت هايش كه به لحاظ ابزارى به سازهايى چون به كرنا و سرنا و دهل و نى و گاه كمانچه خلاصه مى شود، وسعت و بى كرانگى خاصى دارد كه اين خلأ را شعر و كلامى كه بر زبان و ذائقه مردمان اين ديار جارى است، جبران مى كند. به همين اعتبار، اين موسيقى براى همه بخش هاى اصلى و جدى زندگى موسيقى خاصى دارد كه در خور شأن و منزلت آن مقوله است و موسيقى در تار و پود هستى و حيات ايل جارى و سارى است و حضورى انكارناپذير دارد. كرنا و دهل در شمار قديمى ترين سازهاى ايرانى است كه در جنگ و حماسه و شهامت ها و رشادت ها كارآمد بوده و نيز سرنا كه بار تغزل و شادى را به دوش كشيده است. بر اين دو عنصر سازنده و اساسى، بايد رسم و آئين را نيز كه جنبه هاى ميدانى و نمايشى را ابراز مى دارد، افزود. همه اين مفاهيم ريشه و ديرينگى آن ها را به مناسك و رسوم كهن ايران باستان خصوصاً از ساسانيان به اين طرف مى رساند كه وضعيت و شرايط زيستگاهى و موقعيت هاى كوهستانى و عدم دستيابى بيگانگان باعث اصالت و دست نخوردگى اين فرهنگ شده و اين ديار كمتر ذهن خود را دستخوش تهاجم هاى بيگانگان كرده است.
چگونه موسيقى اصيل مقامى جايش را به موسيقى تصنيفى و امروزى داده است؟
تحولات اجتماعى، ارتباط و آشنايى با فناورى، تغيير نوع معيشت و اسكان عشاير و تحولات نظام شهرى كم كم زمينه بروز اين تحولات را فراهم ساخت. در ولايات گرمسير، پديده نفت و صنعت آن كه اتفاقاً بختيارى نصيب كمى از آن در سرزمين خود دارد، به سرعت زندگى عشيره اى و ايلياتى را شهرى و مدرن كرد. اگرچه بستر و زمينه همچنان سنتى و ايلياتى باقى ماند و رفاه اوليه و نسبى نيز نتوانست صفاى ايل و مال را از بختيارى بگيرد و همچنين حسرتى به دلتنگى در ترانه هاى گرمسيرنشينان متجلى شد. «توشمال ها» اين نوازندگان حقيقى موسيقى بختيارى نيز در اين برزخ فرهنگى مدتى در خلأ و سرگردانى باقى ماندند ولى زود به راه خود هرچند كمرنگ تر ادامه دادند. راديو و رسانه هاى ديگر نيز شرايط تازه اى را طلب مى كرد و «صفحه ها» و «گرامافون ها» با همان نزديكى و آشنايى و قرابت فرهنگى اين كار را دنبال كردند و با آمدن كاست موسيقى شكل و شمايل ديگرى پيدا كرد. هرچه ما پيشتر آمديم، با اصالت ها بيشتر فاصله گرفتيم. در صفحات اوليه گرامافون نيز نواى ساز «توشمال ها» همراهى مى كرد اما كم كم اين وظيفه به سازهاى ايرانى محول شد و گذشته از خوانندگان نام آشنايى چون رمضان كارآزموده، موسوى، سردار علاسوندى، پروين عالى پور و چند تن ديگر بايد به شكل جديد ترانه سرايى و تصنيف خوانى در قالب نوين اشاره كرد كه راديو اهواز و راديو نفت ملى آبادان به دليل اقليمى و مسجدسليمان به عنوان پايگاه فرهنگ و فناورى نقش انكارناپذيرى در اين گذار تحولى داشتند. در همين شرايط و بر همين بسترها، يك اتفاق تازه، اصولى و حقيقى شكل مى گيرد كه سرآغاز منشأ تحول و نگاه تازه اى در ترانه خوانى و تصنيف سرايى در موسيقى بختيارى است.
كدام تحول و اتفاق؟
ظهورمرحوم مسعود بختيارى ( بهمن علاءالدين )كه صداى راستين ايل را از حنجره تغزل و حماسه ها خواند و عشق و عواطف را بر همان پايه و بستر به شكل تازه اى مطرح كرد كه هم كهنگى داشت و هم رنگ و بوى امروزى به خود گرفت. جمع اين سه موهبت با صداى مرحوم بهمن علاءالدين جريان تازه اى را مطرح ساخت و افق نوينى در آسمان موسيقى ايل چونان ستاره اى درخشيدن گرفت.
بى شك حنجره بهمن علاءالدين يك اتفاق در موسيقى بختيارى بود، اتفاقى كه ديگر تكرار نخواهد شد. صدايى بى بديل و متفاوت كه كمتر در تاريخ اقبال يك قوم محقق مى شود. صدايى برخاسته از ژرفاى فرهنگ زاگرس و هويت ايلياتى كه بى ريا و بى تكلف بر دل ها مى نشست و جان ها را در لهيب هميشه فروزانش روشنايى مى بخشيد. نخستين ترانه ها طبق سنت آن روزگار عاشقانه و تغزلى بود مثل «دختر لچك ريالى» و يا «تنگ بلور» و «گل نازدار» و البته اين اشعار در نوع مضامين عاشقانه اش بديع و متفاوت بود و هر كدام براى خود سبك و سياق تازه اى را در عين وفادارى به اصالت ها ابراز مى كرد. چند تاى آنان نيز اين توفيق را داشته كه نه تنها در دل شهرنشينان بختيارى بلكه به نواى سازينه ها و دستمال بازى «توشمال ها» نيز راه پيدا كنند و تقريباً همه ترانه هاى بهمن علاءالدين با تنظيم خود بوده است. راديو اهواز در انعكاس اين آثار آن زمان كوشش ويژه اى داشت. اداره فرهنگ و هنر خوزستان نيز پايگاهى براى اين فعاليت هاى درخشان بود و هنرمندان بسيارى از آنجا برخاسته اند و در كنار اين زمينه ها موسيقى شوشتر و دزفول و بندرى و بهبهانى و غيره به حيات و فعاليت خود با همان وفاق ملى خوزستان در كنار يكديگر ادامه مى دادند.
آيا خوانندگان ديگرى هم در آن سال ها راه او را دنبال كردند؟
به فاصله سال هاى ۵۰ تا ۵۷ خير، چرا كه او ستاره فروزان موسيقى بختيارى بود كه تسلط اشراف و قابليت هاى ممتاز صدايش همه را بى نياز از اين ماجرا مى كرد. تنها به ياد دارم خواننده جوان بختيارى ديگرى به تأسى از او به نام «مقدم» قصد شروع كار را داشت كه خوب هم مى خواند. اما نمى دانم چرا ادامه نداد و يك يا دو تصنيف بيشتر از او نشنيدم. او با اداره فرهنگ و هنر همكارى داشت، اما خيلى زود به محاق فراموشى رفت. پيگيرى، عشق و علاقه و آشنايى عميق با زندگى ايلى و ارتباط انفكاك ناپذير با عشاير بختيارى در تعالى صداى او نقش بسزايى داشت و روز به روز و سال به سال آثار وى غنى تر و پخته تر و صدا و كلامش پرنفوذتر و شيواتر مى شد.
وقفه زمان انقلاب چندسالى به طول انجاميد و پس از چندى كاست معروف «مال كنون» با تنظيم «عطاجنگوك» با نام مستعار «مسعودبختيارى» به جاى علاءالدين اقبال شگفتى آفريد و بارديگر دل ها را تسخيركرد. هم اكنون پس از گذشت ۲۰ سال اين مجموعه در شمار پرفروش ترين نوارهاى موسيقى بختيارى است.
دلايل موفقيت او درچه بود، شخصيت فرهنگى يا صداى خوب؟
هردو. هردوى اين مفاهيم چون دو بال است كه هنرمند با آن ها به تعالى و كمال مى رسد. مناعت طبع، آزادى و شناخت منزلت و ارزش والاى هنر مانع از آن مى شد كه به سوداگرى هاى رايج روبياورد و به هر اثر مبتذلى تن در دهد. او تنها به اصالت ها مى انديشيد، او هم سراينده و ترانه سرا بود و هم خواننده و هم ملودى و آهنگ ها را خود مى ساخت. كمتر اين سه عنصر يكجا در يك تن گردهم مى آيند. به گمان من، هنرمند دروهله اول بايد انسانى بافرهنگ و بافضيلت باشد، يك انسان كامل. تنها داشتن صداى خوب كافى نيست، بايد فرهنگ داشت. قطعاً اين امور درماندگارى شخصيت فرهنگى و هنرى وى بى تأثير نبوده است. اين اواخر هم كه كم در محافل و تريبون ها ظاهر مى شد و بيشتر در همين كرج در خلوت و غربت خويش تنها به ايل و فرهنگ زاگرس مى انديشيد و مى سرود و مى خواند و صد حيف و دريغ كه بسيارى از اشعار و ترانه ها در حنجره بلورينش باقى ماند و مرگ مجال نداد تا نغمه و توانى ديگر و تازه تر سازكند. دريغ از آن كبك خوشخوان بختيارى.
ترانه هاى او در سالهاى پس از انقلاب چه خصيصه و حال و هوايى به خود گرفت؟
شخصيت فرهنگى او عامل مؤثرى براى رشد و كمال انديشى اش شد. مضامين عاطفى كم كم جاى خود را تا حدى به مسائل اجتماعى داد، اما نه چندان كه از عشق و احساس بازافتد. يكى از خصلت هاى هميشگى شعر او عشق و محبت و دوستى و مهر بود و تركيب هاى تازه و نوآورى هاى اجتماعى به همراه مفاهيم همبستگى و وفاق و صلابت و تعالى رنگ تازه اى به سرودهايش مى بخشيد كه بخشى از آن در «برافتو» و «آستاره» قابل اشاره است.
مناسبات زندگى ايلى چطور؟
آن ها اصل و اساس بودند و باقى امور با تحولات آشكار امروزين پيوند مى خورد و ظلم ستيزى و همدلى و برادرى و مهر و الفت در لابه لاى ترانه ها و اشعار موجى از پاكى را مطرح مى ساخت. او خود گفت:
مو كه از پاكى دلم چى آسمونه
ندونم سى چه چنو بام سرگرونه
(من كه از پاكى و صفا دلم چون آسمان است، نمى دانم چرا روزگار اين قدر با من سرسنگين و نامهربان است)
و نيز هميشه از بى وفايى گله مند بود و از هجرو جدايى مى ناليد و عاشق و پاكباز باقى ماند و سرشار از مهر و فرهنگ كوهستانى بختيارى بود.
چند ترانه «چشمه كوهرنگ» و «هيارى» نمودار كاملى اززندگى ايلى بود و نيز آرمان سروده «كاشكى» كه آرزوى همه ايل است. در آخرين سروده ها، ابعاد اجتماعى بسيارقوى و آشكار بود و چند ترانه ناخوانده و پخش نشده داشت كه بيداد مى كرد، چه به لحاظ شعر و چه از نظر ملودى و صدا. او تازه در آستانه تحول و تكامل شعرى و اوج پختگى قرارگرفته بود و مى رفت كه شاهكارهاى شگفت انگيزى را كامل تر و بهتر از آثار ارزشمند موجودش ارائه دهد كه دريغ، اين موهبت از فرهنگ و هنر بختيارى با ازدست رفتن وى به تاريكى نشست. به هرروى، او موسيقى بختيارى را به اوج رساند و منزلتى رفيع بخشيد و موسيقى ايل وامدار تلاش هاى خستگى ناپذير اوست و او افق و كرانه هاى تازه اى را در موسيقى بختيارى پديدآورد كه به يادماندنى و خاطره انگيز است. او همواره به فرهنگ ايلى نگاه تازه اى داشت . او از ايل و آرمان هايش نگسست و اين پيوستگى را همچنان ادامه داد. هيچ تضادى هم ندارد كه آنانى كه از سويى شهروند امروزين اند، به تعلقات ارزشى ايل خود هم متوجه باشند. او برآيند اين دو بود حتى ديگران هم او را تحسين مى كردند، نه فقط ايل.
در نبود او، موسيقى بختيارى چه وضعيتى خواهد داشت؟
گفتم كه از آن شكوه و هيبت ايل بختيارى تنها يك صدا باقى مانده بود و آن هم از ما دريغ شد. متأسفانه، به ناگاه و چه زود زيباترين ستاره موسيقى بختيارى غروب كرد. اكنون خلأ و كمبودش بيش از گذشته احساس مى شود. ديگران هم مى خوانند ولى هيچ كدام به قدر و منزلت او نمى رسند. او در اوج بود و در همان قله باقى ماند. كار سختى است براى ديگران اگر بخواهند بخوانند و بمانند بايد خود را بالا بكشند.منظورم آن نيست كه كار او را تقليد و تكرار كنند كه بعضاً به اشتباه چنين كار را مى كنند. رمز موفقيت او آن بود كه خودش بود. نمى شود او را با گذشتگانش مقايسه كرد. در هنر هيچ چيز نبايد مثل ديگرى باشد. هر چيز در وهله اول قائم به خود است. تنوع و تفاوت و زيبايى هم در همين است. مثل زندگى كه هيچ چيز مثل چيز ديگر نيست. هنرمندان بختيارى بايد راه خودشان را بروند و كار خودشان را دنبال كنند و از تكرار و پس روى و مشابه سازى پرهيز كنند. شايد به همين دليل بود كه او هيچ وقت شاگردى نداشت، اگرچه همه مى خواستند مثل او باشند. به خاطر دارم رهنمود هميشگى اش هم همين بود: برويد به موسيقى اصيل بختيارى يعنى «توشمال» گوش بدهيد. ما هر چه داريم از«توشمال ها» داريم كه اين نوا و نغمه هاى كهن را حفظ كرده اند . صدا و هويت اجدادى زاگرس و فرهنگ والايش در همين نواها و نغمه ها نهفته است.

 ادبيات و موسيقي در ايل بختياري

شناخت موسيقي وشعر ايل بختياري با آنهمه گستردگي وفراخي با آن همه وسعت آن همه معنويت پربارش نه به روزي ،نه ماهي وسالي كه سالها مرارت مي خواهد .تلاش طلب مي كند بايد كه عمري به پايش صرف كرد.

نه تنها آنچه كه مي شنوي كه با تمام وجودت تجربه مي كني ،با اين گستردگي روبرو مي شوي ،كناري بشنيني ،به هنگام درد مونس وغم خوار عزيز از كف داده ايي مي شوي ،به هنگام عزا ويا دوشادوش مردان وزنان به هنگام شادي در مراسم عروسي وجشن ،شعر وموسيقي بختياري چيزي نيست كه بتوان آن را با گز ومعيارهاي شهري سنجيد وبراي آغاز آن فلسفه بافي كرد . صداي دل است .همه وجود است . گونه ايي است از سماع در ايل ، تو يا فرد يا افرادي به اسم خواننده ويا شاعر روبرو نيستي ،همه مي خوانند همه مي سرايند ،از چوپان دلواپس بختياري گرفته كه شب هنگام بازگشت ((هي بربره ))را زمزمه ميكند . ناز گوسفندان خسته از چراي روزش را مي كشد تا زني كه هر غروب به ياد شوي از دست داده خود ((گاگريو ))مي خواند ومي گريد در هنگام كوچ زن ومرد كوچك وبزرگ زمزمه مي كنند هر كدام آوازي وبيتي وسرودي مي سرايند .شعروموسيقي تاريخ ايل است .شناسنامه قومي است،شرح ناكامي هاشرح رويدادها كوچك وبزرگ است . در بيتهاي آهنگين ايل است كه جنگاوران زنده مي مانند در اين بيتهاست كه شرح تجليل از از سير عليمردان و ابوالقاسم خان پر شكوه وبا تجليل مي مانند . محتواي بيتهاي تنها در رابطه انسان با انسان خلاصه ومحدود نمي شود بالعكس در اين بيتهابيستر مخاطب كوه است ،دشت است ، صخره است ،آنهم طبيعتي ملموس ،با زردكوه كه به راز ونياز مي نشستتد آسمان را كه به گلايه مي گيردزمين ودشت را كه به طعنه مي گيريد ،بوي تصنع وساختگي نمي دهد .در بيتهايش شرف وعشق وعاطفه را خوب مي شناسد دلدارش مالامال از حرمت است .دست نيافتني است . چيزي است مثل خيال طرب انگيز ودلنواز .در اين قسمت به نمونه اي اززيباترين و دل انگيزترين بيتهاي بختياري اشاره اي مي كنيم

.................................................................................

دي بلال

دي بلال از بيتهاي معروف و پر كشش ايل بختياري است.كمتر بختياري ديده مي شود كه لااقل چند بيتي از آن را به خاطر نداشته باشد.دي بلال نوعي سرود همبستگي و سر فصل همه بينهاي رايج در ايل بختياري است. درباره دي بلال روايت بسيار است بعضي را اعتقاد بر ان استكه اين بيتها در ابتدا به وسيله شخصي به نام بلال سروده شده ،عده اي ديگر مي گويند دي بلال به معناي خواهر بنال يا اي دل بنال است و مربوط به روايت معيني نيست. بيتهاي دي بلال بيتهايي است مالامال از شرح غمها،دوريها ، سختي هاي روزگار و زمانه ،اين بيتها عموماً در تنهايي زمزمه مي شودو به دليل محتواي سوزناك و پردردش مورد توجه همه ايل است و گهگاه در ميانه راه كوچ خوانده مي شود چند بيت از اين ابيات با ترجمه آن از اين قرار است:

او دم جاوارگه تون جا پاته ديدم دي بلال

ز زمين رم اسمون مهرت زِت بريدم دي بلال

دي بلال و دي بلال سوز تيه كالم دي بلال

مال به بار نوزين لو ديگلم پياده و دي بلال

يه داغي گوشه دلم راست نهاده و دي بلال

دي بلال بل موبنالم دي بلال و...

تو كوچ كردي، من مكانت را ديدم،حتي جاي پايت را،دي بلال

از زمين به آسمان رفتم،افسرده شدم و از توقطع مهر و محبت نمودم دي بلال

ايل در كوچ است و اسب ماده كم سن، لخت و عريان مي رود و نازنينم پياده

و از ره رفتنش داغي گوشه چپ و راست دلم نهاده

دي بلال و دي بلال بگذار بنالم دي بلال

.................................................................................

دو الالي

بيت دوالالي از شادترين و پر هيجان ترين بيتهاي رايج بختياري هاست. اين بيتها عموما براي مراسم عروسي سروده شده و مخاطب در ابيات داماد است.به هنگام عروسي در ايل زنان و دختران ايل اين بيتها را همراه با ساز توشمالها مي خوانند و شادي مي كنند.نكته ظريف در بررسي اين بيتها رعايت سنت مرد سالاري در ايل است و احترام و برتري شايان توجهي كه به مرد كه همان داماد باشد داده شده است.دوالالي را بيشتر خويشان داماد مي خوانند تا بدين وسيله حضور پر قدرت مرد را در زندگي عروس يادآور شوند و بياني مشابه دوالالي به نام « آهاي گل» در وصف عروس نيز خوانده مي شود:

در وازكن ، در وازكن شير داماد رهده به هوش

رختو سيس پهن كنيين ترمه زمينه بنوش

منه دست آقا دوماد خنجر دونه نشون دادسه به دست عروس گو بگر سي ري گشون

در را بازكن در را بازكن شير داماد به خانه مي آيد.

رختخوابي از ترمه بنفش برايش پهن كنيد

در دست داماد خنجري جواهر نشان است

مي دهد دست عروس براي روگشايي و.

.................................................................................

آلمان،آلمان

آلمان،آلمان، بيتهاي شاد و مالامال از عاطفه اي است كه غالبا در مجالس سرور وشادي خوانده مي شود.

درباره اين بيتها بختياريها روايت مي كنند كه در زمان جنگ كه آوازه سلاحهاي آلماني در همه جا پيچيده بودبه ايل هم سرايت كرده و بيتهايي تحت عنوان آلمان ، آلمان در ايل سروده شده است. اين بيتها اگر چه تحت عنوان آلمان،آلمان رايج است اما در اصل بيتهاي عاطفي و پر احساس هستند:

تي كال، جونه دلم ، واي مو بي قرارم

مو زدوري رويت واي طاقت ندارم

دو دري بشكن بيا سر مزارم

كل بزن، سرود بخون ، واكن قطارم

چشم سياه،جان دلم ،من بي قرارم

من ز دوري تو طاقت ندارم

در را بشكن و...

.................................................................................

كاگرو

بيتهاي مشهور به كاگرو يا كاگريو به معناي« برادر گريه كن» بين بختياريها رايج است و در مراسم مرگ عزيزي از ايل خوانده مي شود. اين بيتها داراي مفاهيمي سوزناك و پر درد هستند و گونه اي راز ونياز با مرده به شمار مي روند و اغلب حكايتي است از خوبيهاي يا بزرگي كسي كه مرده است.اگر مرده مرد باشد از اسبش،پيراهن خون آلودش، تفنگش ياد مي كنند و اگر زن يا دختري باشدحرف از نجابتش،بردبارهايش و هنرش در ميان است.كاگريو را زنان بر سر قبر مرده بعد از به خاك سپردنش مي خوانند ، زني مي خواند و ساير زنهاگريه كنان جوابش را مي دهند:

تركمون سرحدي عرب به بري

چند به رون ركاوخوت نيري

سرداري نه پوشيدي زهونه در آوه

دشمني كه هوندي لرزه برآوره و ...

از تركهاي سرحدي همانند عربهاي بياباني

چقدر مي نگري به ركاب اسب خود

سردار پوشيدي و ا خانه خارج شدي

دشمني كه تو را مي ديد لرزه بر اندامش مي افتاد

.................................................................................

عليمردان خان

بيتهاي عليمردان خان از جمله بيتهاي رايج وآشناي ايل بختياري است.اين بيتها در وصف شخصي يه نام عليمردان خان،از خوانين چهار لنگ سروده شده است.عليمردان خان با توافقي كه با سران ايل هفت لنگ پيدا كرد قصد داشت تا قدرت مركزي را در هم شكند و حكومت رضاخان را سرنگون سازد. بختياريها نقل مي كنند كه او قبل از سروع به كاركابينه خود را نيزتدارك ديده و روابطي را با اصفهان وتهران برقرار كرده بود در طي راه عليمردان خان و اطرافيانش در منطقه سفيد دشت در نزديكي مباركه با قشون دولتي روبرو مي شوند در اين برخورد بختياريها به دليل نداشتن اسلحه سنگين در مقابل قواي رضاخان شكست خورده و تعداد بيشماري از ياران ،يا روحيه خود را از دست مي دهند يا فرار را برقرار ترجيح دادند. عليمردان خان كه مرد شجاع و با اراده اي بود خم به ابرو نياورده و مبارزه را ادامه مي دهد اما به صورت پراكنده. رضاخان در اين هنگام ايلخاني را به مرتضي قلي خان واگذار مي كند.وي كه دايي عليمردان خان بودبا استفاده از اين خويشي اعتماد او را جلب مي كند و قول مي دهد در صورت دست كشيدن از مبارزه،براي او از رضاخان رضايت بگيرد،اما به دنبال اين ماجرا چون از مبارزه دست كشيد او را در تهران اعدام مي كنند.اوحتي تا پاي چوبه دار نيز كينه و نفرت خود را نسبت به رضاخان ابراز مي كرد . شرح دلاوريهاي عليمردان خان در بيتهاي معروف به عليمردان خان آورده شده است.

مو لر بليط خورم هفت سال چوپونم

ار بينم قرقره مشق ندونم

شمشير عليمردان طلاي بي غش

زه ده كرد سر ايكشه تا وِ سفي دشت و...

من لري هستم نان بلوط خور كه هفت سال چوپانم

اگر مرا به قرقره دار بكشيد مشق نظامي بلد نيستم

شمشير عليمردان طلاي بي غش است

برق مي زند از شهركرد تا سفيد دشت و

.................................................................................

ابولقاسم خان

ابولقاسم خان پسر امير مفخم از جمله مخالفاني بود كه در زمان رضاخان پهلوي سر به شورش برداشت،وي تا مدت زماني با سر بازان و قشون رضاخان در زرد كوه بختياري جنگيد و تلفات زيادي به قشون نظامي آنروز وارد نمودبعد ها در زمان محمد رضا پهلوي، رژيم موفق شد با دستياري تيمور بختياري او را فريب دهد و به تهران منتقل سازد. هر چند ظاهرا او را امان داده بودند، اما در تهران با دسيسه فراوان او را از ميان برداشتند.بيتهاي ابوالقاسم خان عموما حكايت از شرح دلاوريها و ستيز ابولقاسم خان با قشون دولتي است و در اصطلاح بختياري اين بيتها«دنگ ابولقاسم» به معني وصف ابولقاسم خان هم گفته مي شود.

شاد اَواقا ابول پيرن گرامي

تا صد سال دال بخوره لاش نظامي

رضي خان بابادي دستم به شالت

لاشم با خوت ببر برنو حلالت

مر جنگه مرجنگه خدا دونه جنگ تفنگه و...

شاد آمد ابولقاسم خان با جامه گرانبها

تا صد سال لاشخور بخوردجسد نظامي

رضي خان بابادي دستم به شالت

جسدم را با خودت ببر بنوم حلالت

مگر جنگ است، مگر جنگ است، خدا داند كه كه جنگ تفنگ است و...

 

.................................................................................

ميرزا خيرگرد

بيتهاي ميرزا خير گرد حاوي روايتهايي است در باره يك ياغي به نام ميرزا خيرگرد درباره او روايت بسيار است،گروهي مي گويندميرزا خير گرد از مردم گمنام ايل بود كه بر عليه خوانين شورش كرده و بعد كشته شد ،گروهي نيز از شجاعت هايش سخن مي گويند بيتهاي ميرزا خيرگردمحتواي غم انگيز دارد.بيشتر شرح كشته شدن اوست:

فشنگا ستاره اي برنو گاپوز

برگشتي خم گر هده، خوو دم روز

حمايل به گردنم، تفنگ به چوبهونم

چي خيرگرد پيدا نداد به دودمونم و...

فشنگهاي ستاره نشانم برنو خوبم

بخت چه تيره آمد كه خواب صبحگاه مرا گرفت

قطار فشنگ به گردنم، تفنگم به چوب جلوي چادر آويخته

همانند خيرگرد ديگر در دودمان و فاميل يافت نمي شودو ...

.................................................................................

نامدار خان

بيتهاي مرسوم به نامدارخان چهار لنگ در توصيف رشادت و شجاعت و جنگ آوري هاي ايل بختياري سروده شده است و سخن از جنگها و كشمكش هاي داخلي بين طوايف و تيره هاي ايل دارد.بيتهاي نامدارخان چهار لنگ نوعي سرود غصه سر دادن در كشته شدن مردان گمنامي است كه ايل يادشان را در ابيات نگه مي دارد

ستاره مينانه كند ونده به گرده

اي گويل

ممي سين نكشين زينس به پرده

اي گويل و...

ستاره مينا را برداشت و به گردن انداخت

اي برادران

محمد حسين را نكشيد،زنش در حجله است

اي برادران و...

 

.................................................................................

بختيار

يكصد سال پيش جنگي بين اعراب خوزستان و بختياريها رخ مي دهد،جوان شجاعي به نام بختيار در اين جنگها از خود رشادت و دلاوريهاي بسيار نشان مي دهد،در همين جنگ كشته مي شود و خواهرش به سوگ برادر مي نشيند،به ياد او و شجاعت هايش بيتهاي مي سرايد كه در ميان بختياريها به نام بيتهاي بختيار مشهور است.

دا وري گرزم بيار،گرز منه هونه

جنگ وستِِِ به هالويل دير ويم رونه و...

مادر بپا خيز و گرزم را از چادر بياور

دايي هايم در حال جنگند دير روانه كمك شده ام و ...

.................................................................................

شووخي

بيتهاي شوخي كه در معنا همان«شبيخون» است اغلب به هنگام جنگ و ستيز خوانده مي شود.اين بيتها توصيفي است از صحنه هاي جنگ ورشادت افراد ايل كه از خود شجاعت و شهامتي نسان داده اند بيتهاي شووخي در واقع منحصر به فرد خاص يا افراد مخصوص آشناو مشخص نيست اغلب ذكر شهامت دلاوران گمنان ايل است و از توصيف اي صادقانه و پر معنايي برخوردار است.

هالويل سيدال بنه، بياين به جستش

ديدس به كش بار،خين كهده سستش

سيدال بك ومنوني خردن قرونه

ز منه سيصد نفر كشتن گلونه و...

دايي ها سراغ صيدال را بگيريد و به جستجويش برويد

ديدم او را كه پهلوي اسب خم شده و خون رفته بي حال بود

سيدال بك و صندوني هم قسم شدند

كه از سيصد نفر سوار دو برادر را بكشند و...

 

.................................................................................

سركوهي

 

شكار در ايل بختياري، تفنن نيست،خود رشته اي است از جنگيدن ونمودي از شجاعت است حرمت شكار در ايل از زمانهاي دور سبب سروده شدن بيتهايي گرديده كه در ميان بختياريها به سر كوهي مشهور است، اين بيتها عموما در ستايش شكار و شكارچي است.

وندونه تيره ودست زيره

زطور تيركردم،سيل سيره

صيادون منهين به گور تنگه

بلكم به گوشسوم رو بنگه تفنكه

تيري به سر ازيري انداختم،پرتاب تيرم چه تماشايي بود

 

.................................................................................

ابولقاسم خان ضرغام السلطنه

نخستين  اسعار حماسي كه با سوز كوچك و دهل همراه مي شد حماسه ابوالقاسم خان ضرغاالسلطنه وحركت قهرمانانه او در جنگ مشروطه بود كه بيت سازان آگاه ايل كه با حركتهاي حماسي همراه بودند بيت هائي براي او ساختند كه در مردم جاري شد متاسفانه در اثر طول زمان از ياد مردم رفت ولي جسته گريخته اشعاري در ياد ها مانده است

خبر ضرغام وِردِن ز صفاهون          جنگ با دشمن كِنهِ سي عهد وپيمون                  

  خبر ضرغام را از اصفهان آورده اند او جنگ با دشمن را به خاطر عهد وپيماني كه بسته دنبال مي كند

 

 خبر ضرغامِنِه وِردِن زتهرون                     مَشروطن بپاكرد سي خاك ايرون              

    خبر ضرغام را از تهران آورده اند او مشروطه را به خاطر سرزمين ايران به پا كرده است 

.................................................................................

عليداد

اين اشعار كه مربوط به رشادت و شجاعت آعليداد خدر سرخ مي باشد

آحسين مونه مكش موتاته زاتُم                 تير چشم دشمنون سوار نياتم             

آقا حسين مرا مكش من پسر عموي تو هستم و به مانند تيري در چشمان دشمنان تو بوده و جزء سواران پيش مرگ تو هستم

.................................................................................

بي بي مريم

بي بي مريم كه شرح مختصري از زندگي وي را در  سايت آورده ايم دختر حسينقلي خان ايلخاني و مادر عليمردانخان مرداني است كه در تيراندازي وسواركاري بي نظير بود علاوه بر آن جان پناهي بود براي آزاديخواهان مشروطه كه به قلعه او پناه بردند و تا پايان نبرد مشروطه و استقرار حكومت عدل و داد در كنف حمايت او ايمن ماندند

كاش بيدوم چي بي مريم سردار زنگل          قطار احمايلم ري دس مسلسل

اي كاش من مثل بي بي مريم سردار زنان بودم كه قطار به دوشم بود و مسلسل روي دستم

  بي مريم تو كل بزن سي عليمردون     جنگ كنه وا دشمنون چي شير ميدون

بي بي مريم تو هلهله و شادي كن براي فرزندت عليمردان خان كه جنگ با دشمن مي كند مانند شير در ميدان

.................................................................................

عبده ممدللري

اين عاشق دلسوخته كه به وجود آورنده حماسه شعر عبدمحمد للري شد يك جوان گمنان از اهالي للروكُتَكِ بختياري بود كه به خدابس دختري از ايل دل بسته بود ماجراي ناكاميها و دلداگي اين دو تن سرانجام به حماسه عشقي جاوداني مبدل گرديد.

چارشنبه بيست ويكم موگلِ بردم               اردونِسُم ايميره خوم جاس ايمُردُم

.................................................................................

 مقاله موسيقي بختياري

گاه گريستن سرنا موسيقي بختياري در عين گمنامي و ناشناختگي، يكي از اصيل ترين آواهايي است كه ريشه در فرهنگ كهن اين مرز و بوم دارد، چندان كه با اندكي تحقيق و تفحص و شناخت مي توان به تأثيرات، قالب ها، شك ها و فرازهاي اين فرهنگ دست يافت و اين بيشتر به دليل موقعيت جغرافيايي كوهستاني جامعه عشايري و وجود جولانگاه هاي صعب العبور در منطقه بختياري بوده است كه همواره آداب و سنن اصيل خود را حفظ نموده و كمتر دستخوش تهاجمات فرهنگي بيگانگان شده است. موسيقي فولكلوريك، جلوه هاي خاصي از اين فرهنگ است كه با شعر همزيستي و قرابت ديرينه اي دارد و در مجموع پيوند و ارتباطشان ناگسستني است كه سرانجام كاري عرضه مي دارد كه تعليم گرفته از تأثيرات كوه، دشت، طبيعت و آبشارها و موسيقي چشمه ساران است. اين قرابت و خويشاوندي با طبيعت در موسيقي بختياري به گونه اي است كه تمامي وزن ها، فاصله ها، رديف ها و گونه ها علي رغم لطافت و ظرافت طبع، از ذوق و صلابتي كوهستاني برخوردار است. جدال و مبارزه تنگاتنگ با طبيعت را به وضوح مي توان در اشعار و ملودي هاي اين موسيقي مشاهده كرد. شعر و آهنگ در موسيقي بختياري، ارتباطي جداناپذير دارند در ايل بختياري هيچ شعري را نمي يابيد كه آهنگ مخصوص به خود نداشته باشد. آنان براي هر پديده اي موسيقي مخصوص دارند. از دوشيدن گاوها گرفته تا كار طاقت فرساي درو كردن و دلاوري هاي فراوان كه خون سلحشوري را در رگ هاي عشاير به جريان مي اندازد و در اين قلمرو تاريخ خونبار و پرحماسه اي دارند.شعر و موسيقي ساده و صريحي است و هيچ گونه پيچيدگي و ابهامي در آن به چشم نمي خورد و زيبايي آن هميشه در حين سالگرد و تشبيهات است. رنگ آميزي طبيعت را دارد. تحرك و هيجان انگيزه اصلي است زيرا سكون و خمودگي همانا مرگ است. سراينده اشعار به درستي معلوم نيست. آهنگ ها قرن هاي متوالي، سينه به سينه و نسل به نسل انتقال يافته و توأم و دوام خود را در همان شكل ها با تغييراتي محدود در روند تاريخ حفظ كرده اند. موسيقي بختياري به دو بخش عمده تقسيم مي شود: يكي «موسيقي شاد» يا «راست» و ديگري موسيقي «سوگواري» يا «چپ» كه موسيقي رزمي و حماسي مانند چوب بازي و سواركاري نيز در زمره اين نوع موسيقي قرار مي گيرند. در اين راستا موسيقي با رقص هم پيوندي ديگري مي يابد. مطابق با محتوا و نوع ملودي و آهنگ هايي است كه نواخته مي شود. به طور كلي مضمون اين اشعار همواره فراق، هجران، ناكامي ها و محروميت ها در عشق است و دلسوختگي و جانسوزي هايي كه لطف ويژه اي به اين آثار مي بخشند و نيز آوازهاي شكارگري كه به «صيادي» معروف است، حكايتگر موضوع ديگري است. بخش عمده ديگري كه مشتمل بر موسيقي سوگواري است، به آهنگ «چپ» يا «ساز چپ» معروف است. اين موسيقي با به كارگيري اشعار سوزناك و بيان غمناك آوازي به تعزيت مرگ عزيزان، از دست رفتگان، شهيدان ايل و پهلوانان مي پردازند. اين موسيقي با بكارگيري ملودي هاي غمگين و خاص خود از موسيقي «راست» جدا مي شود. همه اشعار اين موسيقي از روح غم و آه و دل هاي سوخته آن رنگ پذيرفته و جوهر و خميره ايشان از دل هاي پاك و بي آلايش عشاير است كه جدالي سخت و تنگاتنگ با طبيعت غدار دارند. در كتب مورد تحقيق آمده است، آهنگ عزاداري زنان بختياري بيشتر به آهنگي شبيه است كه در كليساها اجرا مي شود. چگونه اين قرابت شگفت بين آهنگ هاي محلي بختياري و كر موسيقي ارامنه و آسوري وجود دارد معلوم نيست در حالي كه مناطق بختياري به علت كوهستاني بودن ارتباط چنداني با مناطق ديگر نداشتند.

حتي اقوام مهاجم نمي توانستند به كوهستان هاي آنجا راه يابند. به هر حال، در عروسي بختياري ها البته ترانه هاي مختلفي خوانده مي شود از ميان آن ترانه ها ترانه آهاي گل مشهورتر است. نام برخي ديگر از ترانه هاي معروف ايل بختياري عبارتند از: دي بلال، شيرعلي مردان، دختر بويراحمدي، شاهبانو، شليل، دست به دستمالم نزن، گل صحرا، داغ گل، تيناي ناي و... جالب است بدانيد در مراسم عروسي، مردان و زنان در يك حركت و چرخش دسته جمعي كه به آن دستمال بازي مي گويند، مشاركت دارند. البته تركه بازي يا چوب بازي يك بازي مردانه است و نياز به دو طرف دارد. در بختياري واژه رقص كمتر به كار مي رود، حركت هاي شاد و شاهانه آنها به نام دستمال بازي و چوب بازي نام برده مي شود و بختياري ها كه مقيم شهر هستند گاه ديده شده چون در مراسم عزاداري هاي خود به توشمال چپي دسترسي ندارند، از كاست هايي كه روي آنها آهنگ هاي غمناك لري ضبط شده نيز استفاده مي كنند. اين ترانه ها بسيار حزن آور است و مراسم عزاداري را بسيار تأثيرانگيزتر مي كنند. به هر حال تا زماني كه با گويش بختياري آشنا نباشي و مفاهيم ابيات اين ترانه ها را درك نكني تأثير اين آهنگ ها برايت چندان قابل حس نيست. البته آهنگ اين ترانه ها هم حتي بي كلام نيز بسيار غمبار و اشك آور است و زنان لر بختياري گاه چندان در غم سنگين عزيزان خود دچار حالت تلخ و دردآوري مي شوند كه چنگ بر چهره مي كشند يا گيسوي خود را مي برند. همين قدر بدانيد تحمل ديدن اين صحنه ها بسيار مشكل است. ابياتي كه در آنها هيچ تكلف و تصنعي را نمي توان يافت و همه وزن ها هجائي است، همه سوز و اشك و تأثيرات رواني و آلام دروني است. داغ و حسرتي را در بياني حزين مطرح مي سازند، به آن «سرد» يا «چپونه» نيز مي گويند. نوع خواندن نيز بدين گونه است كه زني خوش صدا، بيتي را از «گاه گريو» - و اشعار سوگواري، شروع مي كند و از نيم مصرع دوم بيت و يا آخر آن، زنان ديگر با خواننده دم مي گيرند و بيتي در شرح فضايل، اخلاق و سلحشوري به تفنگ و اسب او وقامت رسا و بلندش و سخاوت و مردانگي اش بيت خواني مي كند. اين بيت ها همواره با واژه ها و صوت هاي غمگينانه اي نظير «آخ اي» و «امان اي» و يا «اي دايه» تكرار مي شود كه كلام هاي آخر بيت معمولا به گريه مي نشيند.

 شعر بختياري

گيروستم مو روزي سي ديارم    تن خاكي ز او ملكم بيارم

گريوستم مو سي اَور بهاري       به سي شيرون خاك بختياري

خدايا به ياد نره شيرون ايگريوم     به سي بزنه سواران ايگريوم

مو سي گُويلِ گلچين ايگريوم      به سي مردان تفنگ چين ايگريوم

مو به سي چهار لنگ و هفت لنگ ايگريوم    نشينم با دل تنگ ايگريوم

مو سي او تفنگ پنج تير ايگريوم    به ياد كلانتران گُلگير ايگريوم

به ياد گپون مدموليل ايگريوم        به ياد تفنگ دو ليل ايگريوم

زفارسون تا بيدكون ايگريوم      به ياد خوانين و كدخدا يون ايگريوم

زدشت زرين تا چهار مهال ايگريوم    سي او پيايي چي رستم و زال ايگريوم

به ياد كوگ كوهسار ايگريوم      ز هجر بلبل زار ايگريوم

مو سي او شير سنگي ايگريوم   كه شيري خفته زيرش ايگريوم

گريوستم مو سي جا وارگه هامون    به سي ايل و سي سُهل صفا مون

گريوستم مو سي رو سوارون        به سي زير بهاون و نم وبارون

گريوستم مو سي او تش و چاله     واي به گوشم نيرسه دي بنگ و گاله

گريوستم مو سي او چشمه سارون    مجال مال كنون و تيف بارون

گريوستم مو سي  او شير سنگي    كه روزي زنده بيدن تشنه جنگي

گريوستم به سي گا گريوا          به سي تاريخ او قديما

گريوستم مو سي او ساز و كرنا     كه چو بازي ايكردن پير برنا

گريوستم مو سي شاهنامه خونوم     واي زه ايلمون ردن يك يك سوارون

گريوستم مو سي رزم دليرون    نگهباني ايكردن ملك ايرون

گريوستم مو سي بنگ تفنگا       تكون دادن سراسر ملك دنيا

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در مونوبلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.